جغد سیاه
معرفی خواندنی‌ترین کتاب‌ها
دسته بندی: روانشناسی

می‌خواهم بمیرم ولی هوس دوکبوکی کرده‌ام

بک سهی
6 دقیقه
می‌خواهم بمیرم ولی هوس دوکبوکی کرده‌ام
133
0
همیشه امیدی هست
درباره‌ی کتاب «می‌خواهم بمیرم ولی هوس دوکبوکی کرده‌ام»

معرفی کتاب

«می‌خواهم بمیرم ولی هوس دوکبوکی کرده‌ام» نوشته‌ی بک سهی مجموعه‌ای از مکالمه‌های غیرداستانی و نوشته‌های شخصی‌ای است که حول سلامت روان، عشق‌ورزی به خود و روان‌درمانگری می‌چرخد. کتاب مانند دوربینی است که جلسات روان‌درمانی نویسنده با روانکاوش را طی دوازده هفته ثبت کرده و شامل درون‌نگری‌های نویسنده درباره‌ی این جلسات می‌شود. 

بخشی از کتاب می‌خواهم بمیرم ولی هوس دوکبوکی کرده‌ام

ویژگی «می‌خواهم بمیرم ولی هوس دوکبوکی کرده‌ام» نسبت به دیگر آثار خودیاری

مهم‌ترین نکته درباره‌ی «می‌خواهم بمیرم ولی...» این است که وانمود نمی‌کند مراقبت از سلامت روان موضوعی است که رفته رفته آسان می‌شود، بلکه آن را مبارزه‌ای همیشگی می‌داند، مبارزه‌ای که بسیاری از ما هر روز با آن روبرو می‌شویم. همچنین می‌گوید هیچ رویکرد درستی به درمان وجود ندارد و مهم این است که کمک و راهنمایی لازم را دریافت کنید. 

دوکبوکی چیست؟

یک‌جور غذای خیابانی محبوب در کره‌ی جنوبی است که از کیک برنج با ماهی، تخم‌مرغ آب‌پز و پیازچه درست می‌شود. 

دوکبوکی نماد چیست

دوکبوکی در عنوان کتاب نماد چیست؟ 

همان‌طور که عنوان کتاب نشان می‌دهد، نویسنده دوره‌های افسردگی را پشت سر می‌گذارد و حتی انگیزه و انرژی زندگی کردن را هم ندارد، اما هوس خوردن دوکبوکی کرده است. دوکبوکی در اینجا نماد امید است: حتی در وخیم‌ترین شرایط، باز هم کورسوی امیدی هست. یکی از چیزهایی که سهی بالاخره مجبور می‌شود بپذیرد این است که زندگی ناگزیر سرشار از لحظات خوش و شاد و همین‌طور غم و اندوه است.

نویسنده‌ در «می‌خواهم بمیرم ولی هوس دوکبوکی کرده‌ام» چه می‌گوید؟

تلاش برای آشتی دادن امیال متضاد: همان‌طور که از عنوان کتاب برمی‌آید، کتاب به کشمکش میان میل به مردن و میل به ادامه‌ی زندگی می‌پردازد و همین‌طور به تضاد میان تمایل به خودویرانگری و غرق شدن در لذت‌های کوچکی مثل خوردن دوکبوکی. 
اهمیت روان‌درمانی: نویسنده بر اهمیت کمک گرفتن از روان‌درمانگر برای حل مسائل روحی ـ روانی تأکید می‌کند و خواننده را به جلسات روانکاوی خودش می‌برد. 
قدرت آسیب‌پذیری: نویسنده با در میان گذاشتن تجربیاتش از افسردگی و اضطراب، قصد دارد دیگران را تشویق کند بحران‌های درونی‎شان را پنهان نکنند و از صحبت درباره‌شان خجالت نکشند.
ارزشمندی مراقبت از خود: کتاب بر اهمیت مراقبت از خود و داشتن لحظات خوشی و لذت، حتی در زمانی که با مشکلات روحی ـ روانی دست و پنجه نرم می‌کنید، تأکید می‌کند. 

مضامین اصلی کتاب می‌خواهم بمیرم ولی هوس دوکبوکی کرده‌ام

بازتاب انتشار «می‌خواهم بمیرم ولی هوس دوکبوکی کرده‌ام»

این کتاب پس از انتشار در کره‌ی جنوبی خیلی زود پرفروش شد. آنتوان هور «می‌خواهم بمیرم ولی...» را به انگلیسی برگرداند که ترجمه‌ی او به فهرست نامزدهای نهایی جایزه‌ی بوکر بین‌المللی راه یافت. «می‌خواهم بمیرم ولی...» با استقبال خوانندگان و ریویونویسان مواجه شده است؛ مجله‌ی معرفی کتاب «Kirkus Reviews»  درباره‌ی این کتاب نوشته: «همزمان شخصی و جهان‌شمول است، این کتاب درباره‌ی یافتن راهی برای آگاهی، درک و خرد است.» روزنامه‌ی ژاپن تایمز هم این کتاب را به شدت خواندنی توصیف کرده است.

ترجمه‌های این کتاب 

می‌خواهم بمیرم ولی دوست دارم دوکبوکی بخورم، ترجمه‌ی الهه علوی، انتشارات دانش‌آفرین
می‌خواهم بمیرم ولی هوس دوکبوکی کرده‌ام، ترجمه‌ی ندا بهرامی‌نژاد، نشر مون

اگر از این کتاب خوشتان آمد، این را هم پیشنهاد می‌کنیم

بدن فراموش نمی‌کند، بسل ون درکولک، ترجمه‌ی اکبر درویشی، انتشارات میلکان
دلایلی برای زنده ماندن، مت هیگ، ترجمه‌ی گیتا گرکانی، انتشارات علمی و فرهنگی
کتابفروشی موریساکی، ساتوشی یاگیساوا، ترجمه‌ی عهدیه قاسمی، انتشارات دانش‌آفرین 
تسلانامه‌ای برای زندگی، مت هیگ، ترجمه‌ی شیرین ملک فاضلی، نشر هوپا
به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید، هوانگ بوروم، ترجمه‌ی الهام صیفی‌کار و آنیتا پارسا، انتشارات دانش‌آفرین
کتاب دروغگویی روی مبل، اروین د یالوم، ترجمه‌ی بهاره نوبهار، نشر قطره

مروری بر آنچه خواندیم

«می‌خواهم بمیرم ولی هوس دوکبوکی کرده‌ام» نوشته‌ی بک سهی مجموعه‌ای از مکالمه‌های غیرداستانی و نوشته‌های شخصی‌ای است که حول سلامت روان، عشق‌ورزی به خود و روان‌درمانگری می‌چرخد.
مهم‌ترین نکته درباره‌ی «می‌خواهم بمیرم ولی...» این است که وانمود نمی‌کند مراقبت از سلامت روان موضوعی است که رفته رفته آسان می‌شود، بلکه آن را مبارزه‌ای همیشگی می‌داند، مبارزه‌ای که بسیاری از ما هر روز با آن روبرو می‌شویم.
دوکبوکی در اینجا نماد امید است: حتی در وخیم‌ترین شرایط، باز هم کورسوی امیدی هست.
نویسنده با در میان گذاشتن تجربیاتش از افسردگی و اضطراب، قصد دارد دیگران را تشویق کند بحران‌های درونی‎شان را پنهان نکنند و از صحبت درباره‌شان خجالت نکشند.

Separator

یک جرعه از کتاب

اگر می‌خواهید شاد باشید نباید از این حقایق بترسید، بلکه باید با آن‌ها روبرو شوید: اول اینکه ما همیشه غمگینیم و حتماً برای غم، رنج و ترسمان دلایل خوبی وجود دارد. دوم اینکه هیچ راهی وجود ندارد تا بتوانیم این احساسات را کاملاً از خودمان دور کنیم.
مهم نیست مردم چه می‌گویند. مهم این است که تو چه دوست داری و لذت را در چه می‌دانی. امیدوارم کمتر روی این موضوع تمرکز کنی که در نظر دیگران چطور دیده می‌شوی و بیشتر به دنبال تمایلات اصلی خودت باشی. همیشه به گذشته از منظر آینده نگاه می‌کنم: چگونه منِ بیست‌وهشت‌ساله به منِ سی‌وپنج‌ساله‌ام نگاه می‌کند؟ یا منِ بیست‌ساله به منِ بیست‌وهشت‌ساله. حالا می‌خواهم به من‌های گذشته‌ام نگاه‌ کنم و به آن‌ها بگویم: «نیازی نیست این‌قدر به خودتان سخت بگیرید.»
آیا وادار کردن خودم به احساسات افراطی باعث می‌شود خوشحال زندگی کنم؟ از اینکه خودم را به چشم یک شیء ببینم و استانداردهای غیرممکن برای خودم در نظر بگیرم چه چیز عایدم می‌شود؟ گاهی باید منطقی فکر کنم تا بتوانم از خودم حمایت کنم. نگاه کردن به خودم مانند یک شیء باعث شده سال‌ها چاقویی در قلب خود فرو کنم. از حالا به بعد باید تمرین کنم تا خودم را در تله‌ی «باید این کار را انجام بدهم» نیندازم و به این درک برسم که من یک انسان مستقل هستم.
فهمیده‌ام که اعتمادبه‌نفس و عزت‌نفس پایینم باعث می‌شود نسبت به دیگران ظالمانه رفتار کنم. از آنجا که خودم را دوست ندارم، نمی‌توانم عشق کسانی را که واقعاً عاشقم هستند درک کنم. در نتیجه آن‌ها را آزمایش و امتحان می‌کنم: حتی اگر این کار را انجام بدهم، باز هم دوستم داری؟ این کار را چطور؟ و این کار؟ حتی وقتی طرف مقابل من را می‌بخشد، باز هم نمی‌توانم بخشش او را درک کنم، و وقتی من را رها می‌کند و می‌رود، خودم را با این «واقعیت» که هیچ‌کس نمی‌تواند دوستم داشته باشد، عذاب و دلداری می‌دهم. لعنت به این عزت‌نفس پایین. دیگر نمی‌خواهم روابطم را پیچیده کنم. از اینکه نمی‌توانم شادی و رضایت را در لحظه‌ی حال پیدا کنم و مدام با وسواس به گذشته نگاه می‌کنم، یا از روابط جدیدم انتظارات بالا دارم خسته‌ شده‌ام. اما اگر دلیلش اعتمادبه‌نفس پایین باشد، نمی‌دانم باید به کدام سمت حرکت کنم. به جایی رسیده‌ام که دیگر نمی‌توانم تفاوت بین دوست داشتن و دوست نداشتن کسی را تشخیص دهم. از اینکه مدام در جنگل گم شده باشم و هیچ راه‌حلی نداشته باشم، خسته‌ شده‌ام، از اینکه تا این حد اراده‌ام پایین است و بسیار ضعیف هستم.
Separator

خلاصه کتاب

چرا ما در مورد حال روحی‌مان با خودمان روراست نیستیم. بک سهی در این فصل می‌گوید این کتاب را نوشته تا خوانندگانش با کشمکش‌های روحی ـ روانی او ارتباط برقرار کنند و حال روحی خودشان را بهتر درک کنند. 
اگر از سعی و تلاش برای داشتن استانداردهای غیرممکن و ایده‌آلی دست بکشیم، آن‌وقت آن‌قدر عزت‌نفس داریم که دیگر لازم نمی‌دانیم به دنبال «کامل بودن» باشیم.
چرا با مقایسه کردن خود با دیگران، خودمان را شکنجه می‌کنیم؟ همیشه به گذشته از منظر آینده نگاه کنید و آن‌ موقع می‌فهمید «نیازی نبوده آن‌قدر به خودتان سخت بگیرید». 
سهی در این فصل درباره‌ی اینکه چرا همیشه در نگهداشتن دوست‌هایش مشکل داشته، صحبت می‎کند و فکر می‌کند لیاقت داشتن دوستی صمیمی را ندارد. اما روانکاوش به او می‌گوید اشتباه می‌کند.
به کار بردن استانداردهای افراطی و تفریطی اشتباه است. افکار و روایت‌هایی که در ذهن‌مان می‌سازیم، شکنجه‌گر اصلی‌مان هستند. 
زندگی بالا و پایین‌های بسیاری دارد. هر انسانی کاملاً منحصربه‌فرد است و تنها کسی که باید تا آخر عمر از او مراقبت کند، خودش است. 
سهی با کمک روانکاوش می‌فهمد تنها کسی که به دیده‌ی حقارت به او می‌نگرد، خودش است.  
سهی در این فصل اهمیت ابراز احساسات و بیان کردن افکارمان به دیگران را توضیح می‌دهد.  
سهی با روانکاوش درباره‌ی نداشتن عزت نفس، به خصوص در مورد ظاهرش، حرف می‌زند. 
این موضوع که عشقی را که نثارت می‌شود، چطور می‌پذیری، مهم است.  
تو بیش از حد واکنش نشان می‌دهی. اوضاع آن‌قدرها هم بد نیست. 
وقتی توی آب هستیم، پایمان که به کف دریا یا استخر بخورد خیالمان راحت می‌شود. اما اگر نتوانیم کف زمین زندگی را لمس کنیم، ترس برمان می‌دارد و ما را از پا درمی‌آورد. 
چون خودمان را دوست نداریم، نمی‌توانیم عشق دیگران به خودمان را هم درک کنیم. 
Separator

درباره نویسنده

بک سهی، متولد 1990 و اهل کره‌ی جنوبی است. او فارغ‌التحصیل رشته‌ی نویسندگی خلاق است که تجربه‌ی پنج سال کار در دفتر انتشارات را دارد. او ده سال است که برای افسرده‌خویی روان‌درمانی می‌شود و همین موضوع نوشته‌هایش شده است. 
Separator

سوالات متداول

دریچه‌ای منحصربه‌فرد به روان‌درمانی و سلامت روان باز می‌کند و خواننده‌ی کنجکاو با رویکردهای متفاوت روان‌درمانی آشنا می‌شود.
این کتاب شروع مناسبی برای کسانی است که تجربه‌ای جدی از روان‌درمانی نداشته‌اند یا تازه سفر خود را به سوی داشتن روانی سالم شروع کرده‌اند.
Separator

کتاب‌های مشابه

Separator

نظر کاربران

نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید.