لوگوتراپی
«انسان در جستوجوی معنا» از دو بخش تشکیل شده است. بخش اول شامل برداشت و تحلیل فرانکل از تجربهای است که در اردوگاههای کار اجباری از سر گذرانده و بخش دوم شامل نظریات او دربارهی «معنا» و در نهایت معرفی نظریهی «لوگوتراپی» است. خاستگاه لغویِ «لوگوتراپی» (یا «معنادرمانی») به واژهی یونانی «لوگوس» بازمیگردد که خود هم بهمعنای «ارادهی پروردگار» است هم«معنا». فرانکل در نامگذاری نظریهاش معادل «معنا» را در نظر داشته است. بر این اساس و بنا به گفتهی خود او معنادرمانی عبارت است از «درمان از رهگذر معنا یا شفابخشی از رهگذر معنا» یا «روان درمانی متمرکز بر معنا».
بهت، بیتفاوتی، خوددگربینی
فرانکل در کتابش علاوه بر روایت تجارب شخصی به بررسی دقیق واکنشهای روانی زندانیان اردوگاهها میپردازد و سرانجام این واکنشها را در طول دورهی حبس در سه سطح دستهبندی میکند: اول، بُهت، در بدو ورود. دوم، بیعلاقگی و بیتفاوتی، پس از عادت به شرایط (زندانی در این دوره فقط و فقط به چیزهایی که به ادامهی بقای خودش و دوستانش کمک میرساند اهمیت میدهد). و سوم، خوددگربینی، از شکل افتادن چارچوب اخلاقی و دلسردی، در صورت رهایی.
فرانکل قصد دارد از این روایات و تحلیلهای دست اول به این نتیجه برسد که معنای زندگی در لحظه لحظهی حیات نهفته است و زندگی حتی وقتی در رنج یا در آستانهی مرگیم، هرگز از معنا تهی نمیشود. «لوگوتراپی» را پس از نظریات فروید و ادلر سومین مکتب رواندرمانی وین میدانند.
به هر روی به زندگی آری گوی
معنای لغوی عنوان اصلی کتاب در آلمانی «تجربههای یک رواندرمانگر در اردوگاه کار اجباری» است. بعدها زیر عنوان «به هر روی به زندگی آری گوی» نیز به عنوان اصلی اضافه شد. معنای لغوی عنوان اولین ترجمهی انگلیسی کتاب نیز «از اردوگاه مرگ تا اگزیستانسیالیسم» بود اما عنوانی که بعدها در انگلیسی همهگیر شد همان «انسان در جستوجوی معنا: مقدمهای بر لوگوتراپی» است که بخش دوم عموماً روی جلد اصلی نمیآید.
در سال ۱۹۹۱ که کتابخانهی کنگره نظرسنجی گستردهای در سطح ایالات متحده برگزار کرد و پرسید«چه کتابی در زندگی شما تغییر ایجاد کرده؟» کتاب «انسان در جستوجوی معنا» در فهرست مؤثرترین کتابها قرار گرفت. تا زمان درگذشت فرانکل در سال ۱۹۹۷ این کتاب با بیستوچهار ترجمهی رسمی بیش از ده میلیون نسخه در سرتاسر جهان فروخت.
از نویسندهی «انسان در جستوجوی معنا» دیگر چه کتابهایی در بازار ایران هست؟
- «آری به زندگی»، نشر گوتنبرگ، ترجمهی ضحی حسینی نصر.
- «انسان در جستجوی معنای غایی»، نشر کتاب پارسه، ترجمهی شهابالدین عباسی.
- «معنا درمانی»، نشر تمدن علمی، ترجمهی کیومرث پارسای.
- «روان درمانی و اگزیستانسیالیسم»، نشر آشیان، ترجمهی نورالدین رحمانیان.
- «تجدید خاطرات»، نشر آشیان، ترجمهی مینو پرنیانی.
- «فریاد ناشنیده برای معنی«، نشر یادآوران، ترجمهی علی علوینیا، مصطفی تبریزی.
- «خدا در ناخودآگاه»، نشر رسا، ترجمهی ابراهیم یزدی.
- «پزشک و روح»، نشر درسا، ترجمهی فرخ سیف بهزاد.
طرفداران «انسان در جستوجوی معنا» دیگر سراغ چه کتابهایی بروند؟
- «فراسوی نیک و بد»، نوشتهی فردریش نیچه، نشر خوارزمی، ترجمهی داریوش آشوری.
- «تأملات»، نوشتهی مارکوس اورلیوس، نشر ققنوس، ترجمهی عرفان ثابتی.
- «افسانهی سیزیف»، نوشتهی آلبر کامو، نشر جامی، ترجمهی محمود سلطانیه.
- «اگر این نیز انسان است»، نوشتهی پریمو لوی، نشر ماهی، ترجمهی سپاس ریوندی.
- «تو همانی که می اندیشی»، نوشتهی جیمز آلن، نشر قطره، ترجمهی گیتی خوشدل.
- «داستان زندگی من»، نوشتهی هلن کلر، نشر علم، ترجمهی ثمینه پیرنظر.
- «تولد و مرگ معنا: چشماندازی میانرشتهای به مسئلهی انسان»، نوشتهی ارنست بکر، نشر دانژه، ترجمهی سیدمهدی ثریا.
و کتاب تکههایی از یک کل منسجم
مروری بر آنچه خواندیم
• ویکتور فرانکل رواندرمانگر یهودی اتریشی مؤلف نظریهی «لوگوتراپی» است که در زمرهی نظریات اگزیستانسیال و روانشناسی انسانگرایانه قرار میگیرد.
• ویکتور فرانکل در «انسان در جستوجوی معنا» از تجربهی حبس در اردوگاههای کار اجباری نازیها در طول جنگ جهانی دوم و روش رواندرمانگرانهای میگوید که به یاریاش میشود حتی در شرایط پیچیده و پرمخاطره برای زندگی هدفگذاری کرد و با تقریب خوبی به آن هدفها هم دست یافت.
• «انسان در جستوجوی معنا» از دو بخش تشکیل شده است. بخش اول شامل برداشت و تحلیل فرانکل از تجربهای است که در اردوگاههای کار اجباری از سر گذرانده و بخش دوم شامل نظریات او دربارهی «معنا» و در نهایت معرفی نظریهی «لوگوتراپی» یا «معنادرمانی» است.
• بنا به گفتهی خود او معنادرمانی عبارت است از «درمان از رهگذر معنا یا شفابخشی از رهگذر معنا» یا «روان درمانی متمرکز بر معنا».
• از نظر فرانکل معنای زندگی در لحظه لحظهی حیات نهفته است و زندگی حتی وقتی در رنج یا در آستانهی مرگیم، هرگز از معنا تهی نمیشود.
• در سال ۱۹۹۱ که کتابخانهی کنگره نظرسنجی گستردهای در سطح ایالات متحده برگزار کرد و پرسید«چه کتابی در زندگی شما تغییر ایجاد کرده؟» کتاب «انسان در جستوجوی معنا» در فهرست مؤثرترین کتابها قرار گرفت.
• تا زمان درگذشت فرانکل در سال ۱۹۹۷ این کتاب با بیستوچهار ترجمهی رسمی بیش از ده میلیون نسخه در سرتاسر جهان فروخت.
یک جرعه از کتاب
خلاصه کتاب
مرحله اول پس از ورود به کمپ یا حتی زمانی که زندانیان در حال انتقال بودند، آغاز شد. زندانیان از آنچه اتفاق می افتاد چنان شوکه شده بودند که ناامیدانه سعی می کردند خود را متقاعد کنند که به نحوی همه چیز درست خواهد شد. اکثر زندانیان داستان های وحشتناکی را در مورد آنچه در اردوگاه ها اتفاق افتاده شنیده بودند، با این حال وقتی خودشان به آنجا فرستاده شدند، به خود گفتند که اوضاع برای آنها متفاوت خواهد بود!
برای مثال، کسانی که به اردوگاه مرگ آشویتس رسیدند، هنگام خروج از قطار، یک گروه برای کارهای سخت و یک گروه برای اعدام فوری به چپ یا راست فرستاده شدند. با این حال، هیچ یک از آنها نمی دانستند این گروه ها چه معنایی دارند. با توجه به شوک رسیدن به اردوگاه، زندانیان به توهم مهلت، تسلیم شدند و به دروغ، معتقد بودند صفی که در آن قرار دارند به نوعی به معنای فرار از عذاب حتمی است.
در این مرحله اول، زندانیانی که هنوز به وحشت های اردوگاه عادت نکرده بودند، به شدت از همه چیز می ترسیدند. زندانیان تازه وارد نمی توانستند تجربه شدید احساسی تماشای زندانیان دیگر را که به وحشیانه ترین شیوه ها مجازات می شدند، مدیریت کنند. در مواجهه با وحشیگری وحشتناک، آنها به زودی امید خود را از دست دادند و شروع به دیدن مرگ به عنوان نوعی آرامش کردند. در واقع اکثر آنها خودکشی را راهی برای رهایی می دانستند.
پس از شوک اولیه، زندانیان به زودی به وحشت و مرگی که آنها را احاطه کرده بود عادت کردند، بنابراین از نظر احساسی بی تفاوت شدند. در عوض، تمام افکار و احساسات آنها معطوف به بقا بود. برای مثال، زندانیان به جای اینکه در مورد احساساتی مانند عشق یا اشتیاق فکر کنند، بیشتر درباره غذا یا هر نوع رضایت حیاتی دیگری که ما معمولاً بدیهی می دانیم، اما در اردوگاه ها به شدت محدود بود، صحبت می کردند و حتی رویایش را می دیدند.
در حالی که زندانیان در مرحله اول از وحشت پنهان می شدند، بی تفاوتی مرحله دوم به عنوان سپر عمل می کرد و به آنها قانون اساسی می داد که هم در ظلم های روزمره اردوگاه ها زندگی کنند و هم از هر فرصتی برای بهبود شانس بقای خود استفاده کنند. به عنوان مثال، پس از مرگ چند نفر در حین شیوع تیفوس در یکی از اردوگاه ها، زندانیان در مرحله دوم دیگر احساس انزجار یا ترحم نداشتند.
معمولاً ما برای آینده زندگی می کنیم؛ برنامه ریزی های بزرگی انجام می دهیم و از اینکه زندگی خود را می بینیم هیجان زده می شویم. اما زندانیان در اردوگاه ها دیدگاهی کاملاً متفاوت داشتند. برای آنها هیچ هیجانی مربوط به زمان آینده وجود نداشت. حتی آینده ای هم وجود نداشت. هیچکس نمی دانست دوره زندان آنها چه زمانی به پایان می رسد. اکثر زندانیان فکر می کردند که زندگی آنها به پایان رسیده است. آنها صرفاً در اردوگاه «وجود داشتند» و «زندگی» را رها کردند، زیرا هیچ هدفی برای رسیدن به آن وجود نداشت.
آنها که اغلب رویای رهایی را در سر می پروراندند، وقتی بالاخره آزاد شدند، آن را غیرواقعی یافتند! پس از آزادی، بسیاری از زندانیان احساس می کردند که نوبت آنها رسیده تا به دیگران آسیب برسانند. پس از آنکه دچار چنین رفتار غیرانسانی شده اند، برای آنها کاملاً منطقی بود که به دنبال نوعی غرامت مثل انتقام گرفتن از نگهبانان در اردوگاه ها باشند. علاوه بر این، زندانیان آزاد شده همیشه با استقبال گرمی که تصور می کردند پس از بازگشت به خانه در انتظارشان است رو به رو نمی شدند.
متأسفانه، بسیاری از زندانیان به خانه آمدند و متوجه شدند که خانواده آنها کشته شده و شهرهایشان به ویرانه تبدیل شده است. اما تلخی آنها فقط مربوط به خانواده و دوستان از دست رفته نبود. آنها امیدوار به شفقت بودند و انتظار داشتند که رنج آنها درک شود.
با این حال، اغلب اوقات کسانی که هرگز اردوگاه کار اجباری را ندیده بودند، هنگام صحبت با زندانیان آزاد شده فقط شانه بالا می انداختند و می گفتند که آنها نیز مثلاً از جیره بندی و بمباران رنج برده اند. در حالی که مطمئناً بازگشت به زندگی عادی برای زندانیان آزاد شده آسان نبود، اما پس از مدتی آنها توانستند یک بار دیگر از زندگی خود لذت ببرند و خوشحال باشند که از هولوکاست جان سالم به در برده اند.
نگهبانان گاهی اوقات از آنها به عنوان “اردوگاه های استراحت” یاد می کردند، اما هیچکس نمی توانست مطمئن باشد که آنها را به اتاق های گاز هدایت نمی کنند. بنابراین، هنگامی که زندانیان متوجه می شوند که به جای دیگری فرستاده خواهند شد، برخی ناامید می شوند تا این تصمیم را تغییر دهند.
با این حال این احتمال نیز وجود داشت که اردوگاه جدید آنها واقعاً برای آنها تسکین ایجاد کند. هیچ راهی برای آنها وجود نداشت که بدانند چه تصمیمی بهتر است، بنابراین بسیاری از زندانیان تصمیم گرفتند که نباید در سرنوشت خود مداخله کنند. زندانیان دیگری نیز وجود داشتند که مصمم بودند حتی کوچکترین آزادی ها را حفظ کنند و از هر فرصتی برای تصمیم گیری استفاده می کردند.
زندانیان با وجود شرایط اسفباری که داشتند، تا آنجا که ممکن بود سعی کردند مطابق با ارزش های خود زندگی کنند. برای مثال، زندگی معنوی آنها چیزی بود که نمی شد از آنها سلب کرد. اگرچه ممکن است مجبور شوند مراسم خود را کنار بگذارند، اما همچنان می توانستند تصمیم بگیرند که مطابق با استانداردهای اخلاقی خود زندگی کنند. به عنوان مثال، برخی از زندانیان با اینکه گرسنه بودند، به کسانی که نیاز بیشتری داشتند نان می دادند.
درباره نویسنده
اولین مقالهی فرانکل در سال ۱۹۲۴ در «نشریهی بینالمللی روانکاوان» به چاپ رسید و در همان سال هم رهبری شاخهی جوانان حزب سوسیال دموکرات اتریش را بر عهده گرفت. پدر سوسیالیست او نام کوچک فرانکل را از روی «ویکتور ادلر» مؤسس حزب انتخاب کرده بود. در همین سالها بود که نرم نرم به انتقاد از رویکرد فروید در قبال روانکاوی برخاست و به حلقهی دانشجویان الفرد ادلر پیوست اما وقتی مدعی شد که «معنا» انگیزهی اصلی پیشروی انسان در زندگی است از حلقهی نزدیکان ادلر خارج شد.
فرانکل در سال ۱۹۳۰ دکترایش را گرفت و در بیمارستان روانی اشتانهوفِ وین مسئول درمان زنان مایل به خودکشی شد. او در سال ۱۹۳۷ مطب شخصی خودش را نیز افتتاح کرد اما پیوستن دولت فدرال اتریش به آلمان نازی (آنشلوس) دست او را برای درمان بیماران بهشدت بست. او در اوایل دههی چهل به بیمارستان روشهیلد، تنها بیمارستان وین که هنوز بیمار یهودی میپذیرفت، رفت تا سرپرستی بخش اعصاب و روان را بر عهده گیرد اما دو سال بعد، در حالی که فقط نه ماه از ازدواجش میگذشت، به همراه تمامی اعضای خانوادهاش به اردوگاه کار اجباری ترزینشتات فرستاده شد. پدرش همانجا بر اثر گرسنگی و مشکلات ریوی درگذشت، مدتی بعد مادر و برادرش در اتاقهای گاز به قتل رسیدند و همسرش نیز با فاصلهای کوتاه بر اثر ابتلا به تیفوس درگذشت. فرانکل سه سال از عمرش را در چهار اردوگاه کار اجباری گذراند و پس از رهایی تنها عضو بهجامانده از خانوادهاش بود. او در بخشی از «انسان در جستوجوی معنا» مینویسد: «ما که از بخت خوب یا حسن اتفاق یا معجزه - یا هر آنچه که شما نامش مینهید- از این اردوگاهها بازگشتهایم، خوب میدانیم که بهترینهای ما برنگشتند.»
ویکتور فرانکل در طول حیاتش سیونه عنوان کتاب منتشر کرد که «انسان در جستوجوی معنا» پرمخاطبترین آنها بود.
سوالات متداول
انتشارات جامی، ترجمهی امیر لاهوتی.
انتشارات میلکان، ترجمهی سارا پرویزخانی.
«از تأثیرگذارترین کتابهای زمانهی ما.» (هرولد اس. کوشنر، نویسنده)
«از برترین کنکاشها در حوزهی روانشناسی در نیمقرن گذشته.» (کارل ر. راجرز، نویسنده)