دربارۀ کتاب آرزوهای بزرگ
معرفی کتاب
«آرزوهای بزرگ» سیزدهمین و آخرین رمان تمام شدۀ دیکنز قبل از مرگش است و منتقدان، آن را بهترین رمان عاشقانه و صادقانهترین داستان او نامیدند. داستان کتاب ماجرای پسر یتیمی است که توسط خانوادۀ آهنگر به فرزندی پذیرفته شده است. او شانس و آرزوهای زیادی دارد و بعدها هم شانس و هم آرزوهایش را از دست میدهد. با این حال، از طریق این صعود و سقوط، یاد می گیرد که چگونه خوشبختی را پیدا کند. او معنای دوستی و عشق را میآموزد و البته در پی آن فرد بهتری میشود.
Barnes & Noble «آرزوهای بزرگ» را رمانی با طنزی غنی و فوق العاده خواندنی توصیف کرده است؛ و داستان آن برای اولین بار به صورت سریالی بین سالهای 1860 و 1861 منتشر شد، که در پسزمینۀ انگلستان ویکتوریایی روایت میشود.
مضامین رمان «آرزوهای بزرگ»
این داستان بینهایت جذاب علاوه بر موضوعاتی دربارۀ ثروت، اشراف، گناه، عذاب وجدان، انتقام و پاداش، به شرح کاملی از وضعیت سیاسی اجتماعی دوران خود میپردازد. در عین حال، شاید مهمتر از همۀ اینها بتوان به موضوع جستجو برای هویت واقعی اشاره کرد. در طول رمان، پیپ (شخصیت اصلی داستان) متوجه میشود که آرزوهای بزرگ او - موقعیت اجتماعی و ثروت – مهمتر از وفاداری و شفقت نیستند.
نویسنده نشان میدهد که چگونه برخی از مردم محکوم به زندگی و مرگ در زندگی طبقه پایین بودند، آنها هیچ شانسی برای ساخت آن نردبان اجتماعی نداشتند زیرا دیگران هرگز آنها را نمیپذیرفتند.
شخصیتهای داستان
طبقۀ اجتماعی، عامل بسیار مهمی برای تعیین موقعیت هر فرد، در کتاب است.
پیپ: شخصیت اصلی. پسر یتیمی از قشر ضعیف جامعه که با خواهر و شوهرخواهرش زندگی میکند. پیپ همچنین وجدان قدرتمندی دارد و عمیقاً میخواهد خودش را هم از نظر اخلاقی و هم از نظر اجتماعی بهبود بخشد.
استلا: دخترخواندۀ خانم هاویشام و معشوقۀ دستنیافتنی پیپ، با روحی سرد و خشن. با وجود پایداریهای پیپ در ابراز عشق به او، همیشه نسبت به پیپ بیعلاقه و سرد است. او در خانۀ خانم هاویشام ثروتمند زندگی میکند و توسط او تشویق میشود تا قلب مردان را بشکند.
خانم هاویشام: پیرزنی ثروتمند و عجیب و غریب. او اغلب دیوانهوار با لباس عروسی رنگورو رفته در خانهاش میچرخد، روی میزش جشنی از مواد غذایی فاسد برگزار میکند، و با ساعتهایی که متوقف شدهاند، خود را احاطه کرده است. نامزد خانم هاویشام در روز ازدواج او را ترک کرده بود، به همین دلیل او نسبت به مردان کینهای دیرینه دارد.
ابل مگویچ: یک محکوم فراری که پیپ را در گورستان به وحشت میاندازد. اما مهربانی پیپ تأثیر عمیقی بر او میگذارد و متعاقباً خود را وقف ثروتمند کردن و ارتقای پیپ به طبقۀ اجتماعی بالاتر میکند. او از طریق وکیل جگرز به تحصیل و سبک زندگی مجلل پیپ در لندن کمک مالی میکند.
جو گارجری: شوهرخواهر پیپ، آهنگر دهکده، او اگرچه بیسواد است، اما همیشه به نفع کسانی که دوستشان دارد عمل میکند و زمانی که پیپ با او به سردی برخورد میکند، در سکوت رنج میبرد.
خانم جو: خواهر پیپ و همسر جو که تنها با نام «خانم جو» در طول رمان خوانده میشود. خانم جو هم برای پیپ و هم برای جو شخصیتی خشن و سرسخت است.
عمو پامبلچوک: عموی پیپ با شخصیتی پر زرق و برق و متکبر.
آقای جگرز: وکیلی حرفهای که توسط مگویچ برای نظارت بر ارتقای پیپ به طبقۀ بالا استخدام شده است.
هربرت پاکت: پیپ اولین بار با هربرت پاکت در باغ ساتیس هاوس ملاقات میکند. سالها بعد، آنها دوباره در لندن ملاقات میکنند و هربرت پس از ارتقای پیپ به مقام یک جنتلمن، بهترین دوست و همراه اصلی پیپ میشود.
بیدی: بیدی که یک دختر روستایی ساده و مهربان است، اولین بار زمانی که با پیپ به مدرسه میروند با او دوست میشود. پس از اینکه خانم جو مورد حمله قرار میگیرد و معلول میشود، بیدی برای مراقبت از او به خانۀ پیپ نقل مکان میکند.
دولگه اورلیک: او مسئول حمله به خانم جو است.
کامپیسون: یک جنایتکار و شریک سابق مگویچ، یک قانونشکن تحصیل کرده و نجیبزاده است.
بنتلی درامل: مرد جوان بدسرشتی از طبقۀ اشراف که در نهایت با استلا ازدواج میکند.
نقش والدین در روایت «آرزوهای بزرگ»
والدین در کتاب، چیزی بیش از ظرفهای خالی نیستند. آنها در زندگی اکثر شخصیتها غایب هستند و کسانی که وظایف والدینی را بر عهده میگیرند به خوبی، آن را انجام نمیدهند.
با در نظر گرفتن این که دیکنز داستانهای بسیاری برای کودکان نوشته است، میتوان به این نکته رسید که در «آرزوهای بزرگ» نویسنده سعی میکند ریشهها و علل بسیاری از بدبختیهای دوران کودکی، نقش والدین و زندگی شکست خوردۀ بچهها را کشف کند.
سمبولیسم
• ساتیس هاوس: عمارت رو به زوال که در آن میس هاویشم زندگی میکند، نمادی از پوسیدگی است که میتواند حاکی از تمرکز وسواسگونه بر گذشته باشد. خانه در زمان یخ زده است و همه چیز مانند همان روزی که هاویشام در محراب رها شده بود باقی مانده است. مکانی تاریک که تارهای عنکبوت مبلمان را پوشانده و هوا پر از گرد و غبار است.
• آرزوهای بزرگ پیپ: رویای نجیبزاده شدن پیپ نمادی از تمایل او برای فرار از اصل متواضع و محجوبش و تبدیل شدن به چیزی بزرگتر است. با این حال، این جاهطلبی در نهایت او را نسبت به حقیقت در مورد اطرافیان و پیامدهای منفی اعمالش کور میکند.
• رودخانۀ تیمز: رودخانهای که از لندن میگذرد و نمادی از سفر زندگی و گذر زمان است. سفر پیپ او را از باتلاقهای دوران کودکیاش به خیابانهای شلوغ لندن میبرد و مدام گذر زمان را در کنار جزر و مد رودخانه یادآوری میکند.
• مردابهای متروکی که پیپ در آن بزرگ میشود: نمادی از انزوا و ناامیدی دوران کودکی اوست. آنها منظرهای تیره و تار هستند، بدون درخت یا نشانهای از تمدن. با این حال، آنها همچنین نشاندهندۀ امکان فرار و زندگی جدید هم هستند، زیرا سفر پیپ از باتلاقها آغاز میشود و در نهایت او را به لندن میبرد.
• لباس عروسی هاویشام: لباس عروسی که هاویشام میپوشد نمادی از خیانت و دلشکستگی است که او در روز عروسی خود تجربه کرد. این نشانی است از وسواس او نسبت به گذشته و اینکه نتوانسته از دردی که تجربه کرده گذر کند.
پشیمانی و رستگاری در رمان
این رمان را میتوان ترکیبی از طنز، فضایی رمزآلود و تراژدی دانست؛ اما در نهایت، داستان رستگاری است. توبۀ پیپ و بخشش خانوادهاش باعث رستگاری پیپ میشود. برعکس، عدم پشیمانی کامپیسون و ناتوانی خانم هاویشام در بخشیدن او، ساتیس هاوس را در زمان و تاریکی یخزده نگه میدارد.
طرفداران «آرزوهای بزرگ» دیگر سراغ چه کتابهایی بروند؟
• کتاب بارون درخت نشین، اثر ایتالو کالوینو
• کتاب جنگ و صلح، اثر لئو تولستوی
• کتاب نان و شراب، اثر اینیاتسیو سیلونه
شاهنامه آخرش خوش است؟
در پایان اصلی کتاب، پیپ و استلا راهشان از هم جدا میشود و وصالی در کار نیست؛ اما دیکنز به دلایلی متقاعد شد که نتیجهگیری شادتری برای رمانش بنویسد و آن را تغییر داد.
یک جرعه از کتاب
خلاصه کتاب
پیپ به خانۀ عجیب خانم هاویشام، زنی ثروتمند و منزوی فرستاده میشود که با دخترخواندهاش، استلا زندگی میکند. در این خانه همه چیز متوقف مانده است. خانم هاویشام از مردان به شدت تنفر دارد و استلا را نیز به بدرفتاری با مردان تشویق میکند. پیپ به استلا دل میبازد اما استلا بیرحمانه، عشق او را رد میکند.
پیپ که دلش میخواهد او هم زندگی اشرافی داشته باشد تا بتواند عشق او را تصاحب کند، چندین سال به عنوان شاگرد آهنگر در کنار جو کار میکند. تا اینکه روزی وکیلی به نام جگرز به او اطلاع میدهد که پول زیادی نصیبش شده و زندگی او برای همیشه تغییر خواهد کرد. ابتدا او تصور میکند که این ثروت از سوی خانم هاویشام رسیده است.
پیپ همراه جگرز به لندن نقل مکان میکند، و با هماتاقی جدیدش، هربرت پاکت، آشنا میشود که به او کمک میکند تا با زندگی جدید خود سازگار شود.
پیپ که به لطف کمک یک خیّر ناشناس به طبقۀ اجتماعی بالاتری رسیده، همچنان به استلا، ابراز عشق میکند. اما استلا که اکنون با مردی ثروتمند ازدواج کرده، همچنان به تحقیر پیپ و یادآوری گذشتۀ فقیرانۀ او ادامه میدهد. خانم هاویشام راز دردناکی را برای پیپ فاش میکند: او استلا را برای شکستن قلب مردان تربیت کرده است و پیپ تنها یکی از قربانیان این نقشۀ شوم است. پیپ که از این افشاگری شوکه شده، به شدت از گذشتۀ خود شرمنده میشود و تلاش میکند تا از دوستان قدیمیاش فاصله بگیرد.
پیپ بعد از ثروتمند شدن همچنان احساس خوشبختی نمیکند. او متوجه میشود که خیّر ناشناسش مگویچ است؛ همان محکومی که در کودکی به او کمک کرده بود. این کشف باعث میشود پیپ بخواهد به او کمک کند تا از کشور فرار کند. او از اینکه گذشتهاش فاش شود و همه چیز را از دست بدهد میترسد.
با مرگ خانم هاویشام، و رسیدن ارث او به پیپ، او تصمیم میگیرد از این ثروت برای کمک به مگویچ، استفاده کند. اما نقشۀ فرار مگویچ با خیانت کامپیسون، شریک قدیمی او، ناکام میماند و مگویچ دوباره دستگیر میشود.
با وجود همه تلخیها، پیپ و هربرت به زندگی جدیدی میاندیشند. اما پیپ تصمیم میگیرد به انگلستان بازگردد تا با گذشتۀ خود روبرو شود.
در آنجا درمییابد مگویچ به اعدام محکوم شده است. او به مگویچ کمک میکند تا از زندان فرار کند اما در این راه با پلیس درگیر میشود. مگویچ به شدت زخمی میشود و پیپ تا لحظۀ مرگ از او مراقبت میکند. در نهایت، پیپ به دلیل کمک به فرار مگویچ دستگیر و محاکمه میشود، اما از همۀ اتهامات تبرئه میگردد.
پیپ به خانۀ کودکیاش برمیگردد و متوجه میشود که به زندگی سادۀ گذشته و افرادی که دوستش داشتند دلبسته است و به اشتباهاتش پی میبرد. پیپ با دیدن خانۀ ویرانشدۀ خانم هاویشام متوجه پوچی آرزوهایش میشود. او همچنین میفهمد که استلا دختر مگویچ است و نه خانم هاویشام. در نهایت پیپ به زندگی سادۀ قبلیاش برمیگردد و کنار جو به کار مشغول میشود و آرامش پیدا میکند.
در آخرین ملاقات با استلا، هر دو به درک متقابلی از هم میرسند و راه خود را از هم جدا میکنند. پیپ داستانش را با تأمل بر عشق، بخشش و خطرات جاهطلبیهای بیحد و حصر به پایان میبرد.
ناگفته نماند که دیکنز بعدها پایان داستان خود را تغییر می دهد و پایان شادتری را جایگزین میکند.