دربارهی کتاب «در باب حکمت زندگی»
معرفی کتاب
کتابی از یکی از جالبترین چهرهها در تاریخ فلسفه. فیلسوفی بدعنق که اندیشههایش را یأسآور خواندهاند. همانطور که برتراند راسل در کتاب «تاریخ فلسفهی غرب» او را بدبین خوانده و محمدعلی فروغی در کتاب «سیر حکمت در فلسفه» او را شخصیتی «بیآرام و متزلزل و پرسوءظن» توصیف کرده است. آرتور شوپنهاور در این کتاب تلاش میکند هم خوشبختی را تعریف کند و هم اینکه با چگونه زیستن میشود به آن دست یافت. به گفتهی خودش این تنها راه رسیدن به حکمت زندگی است. تعمق در کیفیت و ماهیت زندگی چیز جدید نیست ولی بعد از این نشخوار فکری وقت عمل فرا میرسد. این سؤال که خوشبختی واقعی چیست از قدیم ذهن بشر را به خود مشغول کرده. فیلسوفان اولیهی یونان به آن میگفتند یودایمانیا، به معنی رفاه، خوشبختی و شادی. این سؤال ذهن آرتور شوپنهاور را هم درگیر کرده بود و تفکراتش را در این کتاب که «در باب حکمت زندگی» ترجمه شده ارائه میدهد.
«در باب حکمت زندگی» دربارهی چیست؟
انسان چگونه میتواند به شادی و خوشبختی دست پیدا کند و چگونه میتواند نهایت استفاده از آن را ببرد. این را شاید بتوان خلاصهی کتاب دانست. در ابتدا فیلسوفان یونانی بودند که به این سؤال پرداختند. ارسطو معتقد بود نعمتهای انسان را میتواند به سه دسته تقسیم کرد: نعمتهایی که خارج از نفس هستند، نعمتهای روح و نعمتهای جسم. شوپنهاور اما معتقد به سه دستهی متفاوت بود. دستهی اول شخصیت یا چیستی انسان، دستهی دوم اموال یا دارایی انسان و دستهی سوم مقام یا موقعیت یا جایگاه اجتماعی.
در دستهی اول، منظور از شخصیت فقط کاراکتر شما نیست، سلامت، قدرت، زیبایی، خلقوخو، دیدگاه اخلاقی، هوش و تحصیلات شما را نیز پوشش میدهد. این خصوصیات به صورت طبیعی شکل میگیرد و نقش مهمی در مدیریت خوشحالی انسان دارد. ساختار درونی شخصیتی یک فرد یا آنچه از آن ساخته شده است یعنی بدن فیزیکی بزرگترین نقش را در شکل دادن به رفاه انسان ایفا میکند. مثلاً سلامتی. معلوم است که یک گدای سالم از یک شاهزادهی بیمار خوشحالتر است. از نظر شوپنهاور بزرگترین لذتها لذتهای ذهنی است. او میگوید یک مرد روشنفکر در اوج تنهایی در افکار و خیالات خودش از بهترین سرگرمیها سود میبرد. درحالیکه هیچ مقدار از لذت اجتماعی نمیتواند بیحوصلگی را از یک ابله دور کند.
دستهی دوم اموال یا دارایی انسان است. ثروت مادی میتواند نیازهای جسمی و اصلی را برآورده کند اما پا را فراتر نمیگذارد. هرگز کسی را کاملاً سیراب نمیکند و کمبود ثروت درونی را جبران نمیکند. شادی از جای دیگری میآید و به همین دلیل است که افراد ثروتمند اگرچه از نظر مادی در وضعیت خوبی هستند اما کاملاً خوشحال نیستند.
و اما در نهایت دستهی سوم مقام یا جایگاه اجتماعی. یک فرد ثروتمند درونی بر خلاف یک انسان تهی، به نظرات دیگران توجه چندانی نمیکند. او زندگی را از نگاه خود ترجمه میکند.
دربارهی سبک «در باب حکمت زندگی»
با اینکه شوپنهاور یکی از برجستهترین فیلسوفان است، اما نثر و نوشتههایش معروف به سادگی است. طوریکه در مقایسه با دیگر کتابهای فلسفی بسیار راحتتر میتوان با آن ارتباط نزدیکی با نویسنده احساس کرد و همین موضوع، درک نوشتههایش را سادهتر و خواندنش را لذت بخشتر کرده است.
ویژگی اصلی «در باب حکمت زندگی»
«در باب حکمت زندگی» کتابی فلسفی نیست بلکه میتوان آن را کتابی دربارهی اخلاق فلسفى دانست. شوپنهاور در ابتداى کتاب مىگويد در اين کتاب از خيلى از مواضع فلسفىاش دست کشيده و اين کتاب در حقيقت براى عامهی مردم که از فلسفۀ شوپنهاور مطلع نيستند نوشته شده، هر چند به رغم اين تذکر، گاهگاه نويسنده از نظريات فلسفىاش استفاده مى کند تا يک مطلب اخلاقى را ثابت کند. اگر حوصله ندارید اثر عظیم و سترگ «جهان همچون اراده و تصور» را بخوانید، اگر میخواهید خلاصهی فلسفهی شوپنهاور را در مورد «سعادت» با مثالهای عملی و کاربردی بدانید، پس این کتاب برای شماست.
جذابیت «در باب حکمت زندگی»
شاید یکی از جذابیتهای کتاب «در باب حکمت زندگی» این باشد که شوپنهاور با بیانی بسیار گیرا و پرکشش، برای مدعاهای خودش انواع و اقسام تشبیه و استعاره و مثالهای رنگبهرنگ پیش میکشد. همچنین سرتاسر این اثرش را به ضربالمثلها و حکمتهای مشهور گوناگون و نیز سخنانی پرمغز و جذاب از بزرگان و صاحبنظران آراسته است؛ از سقراط و افلاطون و ارسطو و شکسپیر و گوته و تولستوی و دکارت گرفته تا سعدی.
• کتاب درمان شوپنهاور اثر اروین د. یالوم
• کتاب مسئلهی اسپینوزا ا اثر ارودین د. یالوم
یک جرعه از کتاب
خلاصه کتاب
۱- آنچه هستیم: شخصیت آدمی بهمعنی تام که عبارت است از سلامت، نیرو، زیبایی، خصوصیات اخلاقی، هوش و تحصیلات.
۲- آنچه داریم: مالکیت و دارایی از هر نوع.
۳- آنچه مینماییم: اینکه در نظر دیگران چه هستیم و دیگران چه تصوری از ما دارند. این نکته را میتوان در سه واژه خلاصه کرد : آبرو و مقام و شهرت.
شوپنهاور سپس ازرهگذر این بخشبندیِ وجود انسان، به تبیین چندوچون کارهای او در این سه ساحت میپردازد و برای رسیدن او به سعادت، راهکارهایی پیش مینهد.
بخش درخشانی از شالودهی نظری شوپنهاور در باب حکمت زندگی، به این دیدگاه جبرگرایانهاش دربارهی کار آدمی برمیگردد: انسان موجودی است که همواره میان دو قطب در نوسان است و آن دو عبارت است از رنج و ملال. رنج، دستوپایی است که آدمی برای رفع نیازهای مادیاش در این جهان میزند و سختیهایی را شامل میشود که او در این راه ناگزیر از تحملشان است. ازسوی دیگر، وقتی انسان نیازهای مادی و جسمانیاش را برطرف میکند، دستخوشِ ملال و بیحوصلگی میشود. انسان همواره میان این دو قطب در کشمکش است و ظاهراً راهی جز این ندارد: «نگاهی کلی ما را متوجه میکند که دو دشمن سعادت انسان، یکی رنج و دیگری بیحوصلگی است. میتوان گفت که به هر اندازه موفق شویم که از یکی از این دو دور شویم، به دیگری نزدیکتر میشویم؛ بهطوریکه زندگی ما واقعاً نوسانی است با شدت بیشوکم میان این دو. نیاز و محرومیت، رنج را ایجاد میکند؛ در مقابل، امنیت و رفاه، بیحوصلگی را. بنابراین، میبینیم که طبقات پایین جامعه به مبارزهای مستمر علیه نیاز، یعنی رنج، و طبقهی ثروتمند به مبارزهای دائم و نومیدانه علیه بیحوصلگی مشغولاند.» البته شوپنهاور در جاهایی راه رهایی از این دو گرفتاری را پناهبردن به اندیشه و هنر و ادبیات میداند؛ اما بهصراحت نمیگوید که اینها ضرورتاً چارهکنندهی قطعی ملال است. از گفتههای او چنین برمیآید که نمیتوان صددرصد و تماموکمال از این دو معضل رهایی یافت. ازهمینرو، یأسزدگی شدید فلسفهی او را بهخوبی میتوان دریافت. حکمتها و اندرزهایی که او میدهد، تماماً به این ناگزیری و چارهناپذیری دردناک انسان منتهی میشود و سرانجام، علاجی قطعی برای این درماندگی بهدست داده نمیشود.