قصهی «هر دو در نهایت میمیرند»
پنجم سپتامبر، کمی بعد از نیمهشب، قاصدان مرگ با متئو تورز و روفوس امتریو تماس میگیرند تا خبر بدی بهشان برسانند: هر دو آن روز میمردند. متئو و روفوس اصلاً همدیگر را نمیشناسند اما به دلایل مختلف دنبال دوست تازهای میگردند تا روز آخر عمرشان را با او بگذرانند. خبر خوب اینکه برای پیدا کردن چنین کسی اپلیکیشنی با نام «آخرین دوست» وجود دارد.
هفت سالی است که شرکتی تأسیس شده که مرگ آدمها را پیشبینی میکند و بیستوچهار ساعت جلوتر به اطلاعشان میرساند. متئو از همین طریق خبر مرگش را میشنود و اول تصمیم میگیرد روز آخر را در تخت خواب بگذراند اما بعدتر از جا برمیخیزد و سعی میکند لااقل یک روز را درست زندگی کند. پس با اکراه اپلیکیشن «آخرین دوست» را نصب میکند. روفوس وسط دعوا با یار تازهی دوستدختر سابقش است که قاصد مرگ با او تماس میگیرد. پس از شنیدن خبر، طرف دعوایش را رها میکند تا به خانهی سرپرستیِ موقت محل زندگیاش برود و از همهی ساکنین خداحافظی کند. متئو و روفوس که با «آخرین دوست» همدیگر را پیدا میکنند، تصمیم میگیرند روز آخر را کنار هم بگذرانند و تا جایی که میشود زندگی کنند.
«هر دو در نهایت میمیرند» با فاصلهی کمی پس از انتشار در فهرست پرفروشهای نیویورکتایمز و ایندیبوند قرار گرفت و از بسیاری از مجلات نقد کتاب از جمله کیرکس ریویو و پابلیشرز ویکلی نقدهای پرستاره گرفت. نتفلیکس نیز وعدهی ساخت سریال کوتاهی از این رمان گیرا را به مخاطبانش داده است.
شخصیتهای «هر دو در نهایت میمیرند»
• مَتئو تورِز، قهرمان هجدهسالهی کتاب، پسری در آخرین روز زندگیاش. اضطرابی که همهی عمر متئو را منزوی کرده بود حالا نمیگذارد که از آخرین ساعات عمرش بیشترین استفاده را ببرد.
• روفوس اِمِتریو، دیگر قهرمان رمان که هفده سال دارد و او نیز آخرین روز زندگیاش را سپری میکند. روفوس پدر و مادر و خواهرش را چهار ماه پیش در تصادفی هولناک از دست داده و از آن به بعد همیشه عصبانی، لجوج و دمدمی است. او حالا در خانههای سرپرستی موقت زندگی میکند.
• لیدیا وارگاس، دوست صمیمی متئو. لیدیا مادری دستتنهاست که همسرش را درست پیش از به دنیا آمدن دخترشان از دست داده. با وجود غم فراوانی که از دست دادن همسر به دل لیدیا نشانده، برای دخترش و متئو مادر و دوستی ازخودگذشته و حامی است.
• ملکلوم انتونی، دوست صمیمی روفوس. پدر و مادر او در سانحهی آتشسوزی از دست رفتهاند و به همین خاطر در خانهی سرپرستی موقت زندگی میکند. ظاهر ملکولم که پسر سیاهپوستی درشت و قدبلندی است همیشه مردم را به این فکر میاندازد که او موجودی خشن است اما در واقعیت آزار او به مورچه هم نمیرسد.
• تاگو هایس، دیگر دوست صمیمی روفوس که پدرومادرش رهایش کردند و پدرش کمی بعد با مرگ خودخواسته از دنیا رفت. گردنش تیکی دارد که فکر میکند به نظر بقیهی آدمها نشانهی بیماری روانی است. تاگو عینکی است اما وقتی مضطرب میشود عینک را در میاورد تا دنیا را تار ببیند و از اضطرابش کم شود.
• اِیمی دوبوآ، دوستدختر سابق روفوس که قبل از فرزندخواندگی با روفوس در یک خانهی سرپرستی موقت زندگی میکرد. با اینکه ایمی هنوز قلباً روفوس را دوست دارد اما به خاطر رابطهی پیچیدهای که داشتند فاصلهاش را با او حفظ میکند.
• متئو تورزِ بزرگ، پدر متئو. او سکته کرده و به اغما فرو رفته است. متئو بزرگ مردی مهربان و حامی است که پسرش را بعد از مرگ همسرش که بسیار دوستش داشت، با عشق بزرگ کرده است.
• پاتریک پِک گاوین، دوستپسر جدید ایمی. پک به رابطهای که ایمی با روفوس دارد حسادت میکند و مطلقاً با اینکه روفوس آخرین روز زندگیاش را میگذراند همدلی ندارد.
• دلیا گری که او هم از طریق قاصدان مرگ مطلع میشود فقط یک روز از زندگیاش باقی است اما چون فکر میکند شوخی نامزد سابقش با اوست، ماجرا را جدی نمیگیرد.
• ویکتور گالاهر نامزد سابق دلیا و از قاصدان مرگ. دلیا فکر میکند که ویکتور آنقدر بیرحم است که بر سر مرگش با او شوخی میکند اما خودِ ویکتور بعد از اطلاع از این خبر سرتاپا وحشت و اضطراب میشود.
• آندریا دوناهو، از قاصدان مرگ، موجودی سرد و بیاحساس. آندریا فکر میکند فقط وقتی میتواند کارش را درست انجام دهد که ابداً با کسانی که خبر مرگشان را میشنوند همدلی نداشته باشد.
• وین پییرس، از کسانی که خبر مرگش را شنیده و در واکنش به آن در باشگاهش بمب کار میگذارد چون دلش نمیخواهد تنها بمیرد.
• هویی مالدونیدو، در گذشته بازیگر. هویی فکر میکند مشهور بودن بیشتر آدم را تنها میکند و دلش نمیخواهد روز آخر عمرش را با غریبهها بگذراند.
منتقدین دربارهی «هر دو در نهایت میمیرند» چه میگویند؟
• «داستانی جذاب و جسور دربارهی فقدان، امید و تکیه بر قدرت دوستی.» (نیویورک تایمز)
• «خارقالعاده و ازیادنرفتنی.» (بوکلیست)
• «دو مرد جوان قهرمان قصه در طول روز پرماجرایشان با لحنی صادقانه و تکاندهنده آنقدر با هم از سرنوشتشان، خشمشان نسبت به این بیعدالتی و معنای زندگی حرف میزنند تا دوستیشان عمق و جدیتی فراتر از انتظار مییابد.» (پابلیشرز ویکلی)
• «نویسنده بازهم از توانایی بینظیرش استفاده کرده تا خواننده را وادارد سفری به درون خویشتن داشته باشد و ببینید آیا زندگیاش آنطور که میخواهد پیش میرود؟» (وُگ جوانان)
طرفداران «هر دو در نهایت میمیرند» دیگر سراغ چه کتابهایی بروند؟
• «ما دروغگو بودیم»، نوشتهی امیلی لاکهارت، نشر هیرمند، ترجمهی مهرآیین اخوت.
• «خورشید هم یک ستاره است»، نوشتهی نشر نون، ترجمهی، فاطمه خسروی/ نشر میلکان، ترجمهی پگاه ملکیان.
• «نفسگیر»، نوشتهی جوی فیلدینگ، نشر شادان، ترجمهی مهرانمقدم.
• «نغمهی آشیل»، نوشتهی مدلین میلر، نشر آذرباد، ترجمهی نوید عاشوری.
• «ارسطو و دانته رازهای جهان را کشف میکنند»، نوشتهی بنجامین الیر ساینز، نشر میلکان، ترجمهی فاطمه محمدی.
• «یکی از ما دروغ میگوید»، نوشتهی کارن.ام مکمنس، نشر کولهپشتی، ترجمهی فائزه ابراهیمی.
• «راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب»، نوشتهی هالی جکسون، نشر نون، ترجمهی فرسیما قطبی.
• «تمام مکانهای پرفروغ»، نوشتهی جنیفر نیون، نشر میلکان، ترجمهی فرانک معنوی.
و کتاب مغازه جادویی، نوشتهی جیمز آر دوتی، نشر کتاب مجازی، ترجمهی فروزان صاعدی
مروری بر آنچه خواندیم
• آدام سیلورا که متولد ژوئن ۱۹۹۰ در نیویورک است برای جوانان و نوجوانان رمان مینویسد.
• سیلورا دربارهی دستوپنجه نرم کردنش با افسردگی و ابتلایش به اختلال شخصیت مرزی آزادانه صحبت و برای شفافسازی و اطلاعرسانی دربارهی بیماریهای روان فعالیت میکند.
• از اولین رمان او، «معمولاً خوشحال»، که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد استقبال خوبی صورت گرفت و اچبیاو در سال ۲۰۲۰ اعلام کرد که سریالی کوتاه از رویش خواهد ساخت.
• پنجم سپتامبر، کمی بعد از نیمهشب، قاصدان مرگ با متئو تورز و روفوس امتریو تماس میگیرند تا خبر بدی بهشان برسانند: هر دو آن روز میمردند.
• متئو و روفوس اصلاً همدیگر را نمیشناسند اما به دلایل مختلف دنبال دوست تازهای میگردند تا روز آخر عمرشان را با او بگذرانند. خبر خوب اینکه برای پیدا کردن چنین کسی اپلیکیشنی با نام «آخرین دوست» وجود دارد.
• «هر دو در نهایت میمیرند» با فاصلهی کمی پس از انتشار در فهرست پرفروشهای نیویورکتایمز و ایندیبوند قرار گرفت و از بسیاری از مجلات نقد کتاب از جمله کیرکس ریویو و پابلیشرز ویکلی نقدهای پرستاره گرفت.
• نتفلیکس وعدهی ساخت سریالی کوتاه از این رمان گیرا را به مخاطبانش داده است.
یک جرعه از کتاب
درباره نویسنده
از اولین رمان او، «معمولاً خوشحال» (More Happy Than Not)، که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد استقبال خوبی صورت گرفت و اچبیاو در سال ۲۰۲۰ اعلام کرد که سریالی کوتاه از رویش خواهد ساخت. آدام تا زمان انتشار سومین رمانش، «هر دو در نهایت میمیرند»، دیگر جای قرص و محکمی میان رمانخوانهای جوان پیدا کرده بود.
سوالات متداول
• نشر چلچله، ترجمهی نازنین امیری.