قتل در خانواده

در ابتدا تصور می‌شد مردی که به قتل رسیده بود، لوک رایدر باشد. اما در واقع لوک رایدر نبود (از این پس به او «لوک قلابی» می‌گوییم). مردی که با کارولین ازدواج کرد و پدرخوانده‌ی گای شد، در واقع یک کلاهبردار حرفه‌ای بود که چندین بار هویت خود را تغییر داده بود. 
«لوک قلابی» اهل کانادا بود و در نوجوانی زمانی که با همسر مردی بومی رابطه داشت، مرگ خود را جعل کرد.
به نظر می‌رسد لوک رایدر واقعی در اوایل دهه‌ی بیستم زندگی خود در استرالیا در تصادفی حین فرار از صحنه‌ی جرم، کسی را کشته؛ و برای فرار از دستگیری آنجا را ترک کرده است. 
لوک واقعی در بیروت، در یک بمب‌گذاری اتوبوس کشته می‌شود و این زمانی است که لوک قلابی هویت او را جعل می‌کند.
در اواسط کتاب، متوجه می‌شویم که نیک (تهیه‌کننده‌ی برنامه تلویزیونی) بیشتر کارشناسان را به دلیل ارتباطشان با پرونده انتخاب کرده است. و در ادامه درباره‌ی شخصیت‌های داستان به موارد زیر پی می‌بریم:
آلن کنینگ: از خواهر او توسط لوک قلابی کلاهبرداری شده بود، قبل از اینکه لوک قلابی با کارولین ازدواج کند.
میچل کلارک: شب قتل در صحنه‌ی جرم حضور داشت و توسط پلیس دستگیر و بازجویی شد. او آنجا بود زیرا با مورا قرار ملاقات داشت. (در حالی که مورا 15 ساله و خودش 21 سال داشت)
هیوگو فریزر: در زمان قتل با کارولین رابطه‌ی خارج از ازدواج داشت. احتمالاً هیوگو همان مردی است که کارولین در نوجوانی با او رابطه داشته و پدر بچه‌ای است که کارولین احتمالاً برای فرزندخواندگی به دیگران سپرده است. مشخص نیست که آیا این درست است یا خیر.
لیلا فرنس: به نظر می‌رسد ارتباط او با ماجرا صرفاً یک تصادف است. نام خانوادگی او با قربانی تصادف فرار از صحنه‌ی جرم در استرالیا یکی است و برادر او در یک تصادف فرار از صحنه‌ی جرم کشته شده، اما شخص دیگری است.
جی جی نورتون: تصور می‌شود او پسر گمشده‌ی کارولین است که به فرزندخواندگی پذیرفته شده است. او اصرار دارد که اینطور نیست و به نظر می‌رسد باید به حرف او باور کنیم.
بیل سرافینی: بیل قبلاً روی پرونده‌ای درباره‌ی لوک رایدر قلابی، به ویژه روی یکی از جرایم او در اوایل زندگی‌اش، کار می‌کرد. او قبلاً بسیاری از هویت‌های جعلی را قبل از شروع برنامه کشف کرده بود، اما این اطلاعات را طوری فاش کرد که انگار در طول برنامه به آن‌ها دست یافته است.
در نهایت، متوجه می‌شویم که ایان ویلسون شب قتل با لوک قلابی درباره‌ی ارثیه‌ای که لوک قلابی قرار بود ببرد (و قبلاً متعلق به ایان بود، قبل از اینکه لوک قلابی به انگلستان بیاید) درگیر شده است. ایان همان کسی است که از ایستگاه کینگز کراس تماس تلفنی مرموز داشته است. در جریان مشاجره‌ی شدید، لوک قلابی به طور تصادفی از پله‌ها سقوط می‌کند و ایان از ترس پا به فرار می‌گذارد.
بعد از آن به سرعت، آملی زودتر از سینما به خانه برمی‌گردد و گای 10 ساله را می‌بیند که با سر تا پای غرق در خون، بالای جسد ایستاده است. او گای را تمیز می‌کند و او را دوباره به رختخواب می‌فرستد. مورا از قراری که مخفیانه‌ با میچل داشته به خانه برمی‌گردد و می‌بیند که آملی در حال تمیز کردن خون و استفاده از ماشین لباسشویی است. وقتی مورا جسد را پیدا می‌کند، تصور می‌کند که آملی قاتل است و جرم او را می‌پوشاند. برای 20 سال، او تصور می‌کند که خواهرش قاتل است.
روانشناس برنامه، لیلا معتقد است که گای از خود بی‌خود شده است زیرا دیدن سقوط لوک قلابی، به دلیل این که از قبل شاهد مرگ پدرش بر اثر حمله قلبی بوده، او را به لحاظ عصبی تحریک کرده است. گای سابقه‌ی غش کردن در حین حوادث تنش‌زا را داشت و هیچ خاطره‌ای از کشته شدن لوک قلابی در ذهنش نبود. لوک مدت کوتاهی پس از افشاگری می‌میرد و حکم خودکشی برای او صادر می‌شود.
کتاب با یک مقاله‌ی خبری به پایان می‌رسد که به حضور یک پرستار با موی قرمز در خانه‌ی گای درست قبل از مرگ او اشاره می‌کند. این موضوع باید ما را به این باور برساند که خواهر لوک قلابی انگیزه‌ی انتقام‌جویی، گای را کشته است.