جغد سیاه
معرفی خواندنی‌ترین کتاب‌ها
12
0
روایت نفس‌گیری از یک پادآرمان‌شهر تمام‌عیار
دربارۀ کتاب «سرگذشت ندیمه»

معرفی کتاب

کتاب «سرگذشت ندیمه» اثر ماندگار مارگارت اتوود، در سال 1985 منتشر گردید. اثری که در درک جامعه‌شناختی ما از دنیایی که در آنیم تاثیر به‌سزایی دارد. نیویورک تایمز این اثر را پژوهشی روانشناسانه خوانده است.
این کتاب به بررسی شکاف جنسیتی می‌پردازد و بینش‌های شگفت‌انگیز و دقیقی در مورد نحوۀ عملکرد جهان ارائه می‌دهد.
«سرگذشت ندیمه»، حکایت جمهوری گیلیاد است که تنها یک گزینه را پیش‌روی فرد می‌گذارد: بچه‌زایی. اگر کسی از دستورات سرپیچی کند، مانند دیگر مخالفان، از دار آویخته خواهد شد یا به تدریج در اثر بیماری تشعشع خواهد مرد.
این اثرِ با طعنه و هوشمندی مارگارت اتوود، تصویری قدرتمند و خردمندانه از آمریکای قرن بیست و یکم ارائه می‌دهد.

نماد اعتراض به سرکوب حقوق زنان

الهام از واقعیت و آینده‌نگاری

مارگارت اتوود، «سرگذشت ندیمه» را با الهام از رویدادهای تاریخی مانند جنگ جهانی دوم نوشت. او نگران بود که خوانندگان تصور کنند گیلیاد به عنوان جامعه‌ای توتالیتر و سرکوبگر، دور از واقعیت است. اما امروزه، با ظهور سیاست‌های پوپولیستی و محدود شدن حقوق زنان، بسیاری معتقدند که این رمان، بسیار آینده‌نگر بوده است. به طوری که لباس قرمز ندیمه‌ها به نمادی برای اعتراض به سرکوب حقوق زنان تبدیل شده است.

با چه مضامینی در رمان «سرگذشت ندیمه» مواجه می‌شویم؟

هویت: مبارزه برای تعریف و حفظ هویت در چارچوب فرهنگ و جنسیت، یکی از مضامین اصلی رمان «سرگذشت ندیمه» است. تضاد در تعریف این هویت با عضویت در گروه‌ها و نقش‌های مختلف فرهنگی و جنسیتی در هم تنیده شده است. 

در جامعۀ گیلیاد، هویت فردی به شدت محدود شده و افراد طبقه‌بندی می‌شوند که هر کدام نقش و وظایفی خاص دارند. برای مثال، ندیمه‌ها به عنوان ابزار تولیدمثل برای فرماندهان استفاده می‌شوند و نامشان با نام فرمانده‌شان ترکیب می‌شود تا مالکیت آن‌ها را نشان دهد. این کار باعث می‌شود که ندیمه‌ها هویت فردی خود را از دست بدهند و صرفاً به یک نقش اجتماعی تقلیل یابند. حتی مجرمان نیز بی‌هویت‌اند و با کیسه‌ای روی سر اعدام می‌شوند. این رویکرد نشان می‌دهد که در گیلیاد، هویت افراد توسط حکومت، کنترل شده و به جای ویژگی‌های فردی، بر اساس نقش اجتماعی تعیین می‌شود.
زبان: زبان در گیلیاد ابزاری قدرتمند است که برای کنترل و سرکوب شهروندانش استفاده می‌شود. زبان گفتاری محدود شده و زبان نوشتاری حتی بیشتر کنترل می‌شود. زنان اجازۀ هیچ گونه مطالعه‌ای ندارند. اگرچه قرار است جامعه و آداب و رسوم آن بر اساس کتاب مقدس باشد، اما متن آن اغلب هنگام نقل قول تغییر می‌کند تا از قوانین گیلیاد حمایت کند و کسی به متن اصلی دسترسی ندارد.
نقش‌های جنسیتی: زنان و مردان در جامعه گیلیاد نقش‌ها و عملکردهای کاملاً مشخصی دارند. مردان دارای رتبه‌های نظامی هستند. آن‌ها بچه‌دار می‌شوند، محافظت می‌کنند، جاسوسی می‌کنند و مجازات می‌کنند. تمام حقوق و آزادی‌ها از زنان سلب شده و تنها به خاطر توانایی‌های جسمی خود مفید واقع می‌شوند. 
آزادی و اسارت: از آنجایی که همه طبق برخی محدودیت‌ها زندگی می‌کنند، آزادی واقعی، غیرممکن است. با این حال، مردم راه‌هایی برای داشتن نوعی آزادی پیدا می‌کنند. 
مسئلۀ تعریف آزادی با جلو رفتن روایت اهمیت پیدا می‌کند. به زنان گفته می‌شود که آزادی انتخاب آن‌ها با چیزی بهتر جایگزین شده است: آزادی مصونیت از حوادثی مانند تجاوز و خشونت. در اینجا، باز هم از زبان، برای تحریف واقعیت جامعه و القای توهم امنیت استفاده می‌گردد.

جوایز کتاب سرگذشت ندیمه

سبک نوشتاری 

اولین چیزی که نظر مخاطب را به خود جلب می‌کند، زبان فوق‌العاده شاعرانه‌ای است که اتوود در سراسر کتاب استفاده می‌کند. او شیوۀ منحصر به فردی در توصیف چیزها دارد که شما را وادار می‌کند کلمه به کلمه را با عمق وجودتان همراهی کنید. برای مثال، این بخش را در صفحه اول در نظر بگیرید، جایی که آفرد در حال توصیف یک سالن ورزشی قدیمی است:
«در همین سالن مجالس رقص برپا می‌کرده‌اند: نغمۀ ممتد موسیقی با نوای لایه‌لایۀ نامحسوس، در سبک‌های مختلف و با پیش‌زمینه‌ای از آوای طبل‌ها. ضجه‌ای حزن‌انگیز، حلقه‌های گل کاغذی، آدمک‌های مقوایی و توپ چرخانی از آینه که گرد نور بر سر حضار در حال رقص می‌پاشید.»
علاوه بر زبان شاعرانه، اتوود چیزها را به گونه‌ای توصیف می‌کند که قوانین مدرن را می‌شکند. قوانینی که می‌گویند نویسنده نباید چیزی را در صحنه توصیف کند که عملاً ضروری نیست. با این حال، اتوود آنقدر خوب این کار را انجام می‌دهد که هرگز  این طور احساس نمی‌شود که اطلاعات زائدی در یک جای متن ریخته شده است.
داستان و جهان آن آنقدر غنی از جزئیات است که هر صفحه شما را مشتاق می‌کند تا بیشتر بدانید: دربارۀ گیلیاد، مکان مرموزی که در آن زندگی می‌کنند؛ دربارۀ نقش‌هایی که جامعه ظاهراً به آن‌ها تقسیم شده است؛ و دربارۀ آفرد، که به گذشتۀ خود می‌اندیشد و به نظر می‌رسد که برای فرار از این دنیای تاریک تلاش می‌کند. دنیایی که در آن زنان باید دیده شوند، نه شنیده؛ و هدف اصلی آن‌ها بچه‌دار شدن است، بدون اینکه تمایلی به افرادی که باید با آن‌ها تولید مثل کنند داشته باشند.

شخصیت‌ها

آفرد: ندیمه‌ای است که داستان را روایت می کند. او قبلاً شوهر و یک دختر داشت و حالا سرنوشت غیرمنتظرۀ متفاوتی پیش‌رو دارد.
لوک: شوهر آفرد. او عملاً در داستان غایب است.
مویرا: بهترین دوست آفرد. او یک همجنسگرا است.
اوگلن: یکی از همکاران آفرد است. با گذشت زمان، او به آفرد نشان می‌دهد که بخشی از نیروی مقاومت است.
فرمانده: رئیس خانوادۀ آفرد است. نام کوچک او «فرد» است.
سرنا جوی: همسر ناراضی فرمانده.
نیک: رانندۀ فرمانده و معشوقۀ آفرد.
کورا و ریتا: هر دو خدمتکار خانۀ فرمانده هستند. کورا نسبت به آفرد رفتاری مهربانانه دارد.
جانین: یک خدمتکار هم‌رده که آفرد با او در مرکز بازآموزی، آموزش دیده است.
عمه لیدیا: زنی که مرکز بازآموزی را اداره می‌کند.

بخشی از کتاب سرگذشت ندیمه

دیگر آثار مارگارت اتوود

کلاس درس نویسندگی خلاق
زن خوراکی
مادر شیطانی من
وصیت‌ها
چشم گربه
حدیث گیلیاد
آدمکش کور
آخرین انسان

اگر از این کتاب خوشتان آمد، این را هم پیشنهاد می‌کنیم

کتاب 1984، نوشتۀ جورج اورول
کتاب ما، نوشتۀ یوگنی زامیاتین
کتاب فارنهایت ۴۵۱، نوشتۀ ری بردبری
کتاب انقلاب در نقطه‌ی صفر، نوشتۀ سیلویا فدریچی

Separator

یک جرعه از کتاب

آزادی بیش از یک نوع است. آزادی برای انجام کاری و آزادی از شر چیزی. در دوران اغتشاش آزادی داریم، برای انجام هر کاری که بخواهیم. آزادیم از شر چیزهایی که نمی‌خواهیم.
حال او این‌جا نیست و مدام به این فکر می‌کنم که کجاست. دلم نمی‌خواهد ناگهان با او روبرو شوم. شاید در اتاق نشیمن یک پایش را روی زیرپایی گذاشته و خیاطی می‌کند. التهاب مفاصل دارد. شاید هم برای فرشته‌ها در خطوط مقدم شال‌گردن می‌بافد. باورم نمی‌شود که آن‌ها واقعاً به چنین شال‌گردن‌هایی نیاز داشته باشند. به هر حال شال‌گردن‌هایی که زن فرمانده می‌بافد خیلی کار می‌برند. او به طرح صلیب و ستاره که دغدغه دیگر زنان فرمانده است اهمیتی نمی‌دهد. روی شال‌گردن‌هایش نقش درختان انجیر یا عقاب یا طرح‌های شق و رق انسان می‌اندازد، پسر و دختر، پسر و دختر. شال‌گردن‌هایش مناسب مردهای بالغ نیستند؛ به درد بچه‌ها می‌خورند.
چه کسی می‌داند ذره‌ای از این اخبار واقعیت دارد یا خیر؟ و آن‌ها فقط تصاویر پیروزی‌هایشان را نشان‌مان می‌دهند، نه شکست‌هایشان. چه کسی است که طالب اخبار ناگوار باشد؟
هولناک‌تر از همه، کیسه‌های روی سرشان است، هولناک‌تر از آنچه چهره‌هایشان می‌توانست باشد. مردها را به مجسمه‌هایی شبیه می‌کند که صورت‌هایشان هنوز طراحی نشده‌اند. گویی مترسک‌هایی هستند که برای ترساندن ساخته شده‌اند. یا گویی سرهایشان گونی است، پر از ماده‌ای تفکیک‌ناپذیر، مثل آرد یا خمیر. سنگینی سرهاشان، جای خالیشان، به پایین کشیده شدنشان به خاطر جاذبه و دیگر حیاتی نیست که سر جا نگهشان بدارد. سرها صفرند.
آن روز به‌رغم چهره عبوس و لبان به هم فشرده ریتا دوست داشتم همان‌ جا در آشپزخانه بمانم. ممکن بود کورا از گوشه‌ای از خانه آب لیمو و کهنه گردگیری به دست پیدایش بشود و ریتا قهوه دَم کند. در خانه فرمانده‌ها هنوز قهوه واقعی به هم می‌رسد. و ما پشت میز ریتا می‌نشستیم که البته دیگر مال ریتا نیست، همان‌طور که میز من دیگر به من تعلق ندارد، و حرف می‌زدیم؛ دربارۀ دردها و رنج‌ها، بیماری‌ها، پاهایمان، پشتمان، تمام آسیب‌ها و لطماتی که بدن‌هایمان مثل بچه‌های شیطان ممکن بود دچارشان شود. هر از گاه بین حرف‌های یکدیگر سرمان را به علامت تأیید تکان می‌دادیم که یعنی بله، همه‌اش را می‌دانیم. شیوه‌های درمان دردهایمان را به هم می‌گوییم و هر یک سعی می‌کنیم نوای بلایای جسمانیمان را پیش از دیگری ساز کنیم.
Separator

خلاصه کتاب

در اواسط دهه 1980 در نزدیکی بوستون، گروهی از بنیادگرایان راست‌گرا رئیس‌جمهور آمریکا و اعضای کنگره را به قتل  رساندند. با ضبط کارت‌های اعتباری زنان و محروم کردن آن‌ها از کار و تحصیل و حق رای، گیلیاد را تأسیس کردند؛ یک دولت سرکوبگر که مصمم به نابودی همجنس‌گرایان، سقط‌کنندگان و فرقه‌های مذهبی غیر از خودشان بود و یهودیان، زنان مسن و رنگین‌پوستان را به منطقۀ رادیواکتیو می‌فرستاد. با جنگ هسته‌ای و بیولوژیکی مناطق وسیعی با کاهش شدید تولدهای زنده و افزایش نقص‌های مادرزادی مواجه شد. در نتیجه، زنان نابارور و سالخورده و همچنین همجنس‌گرایان به مستعمرات اعزام شدند. زنان باردار درگیر روابط نامشروع یا ازدواج دوم دستگیر، شستشوی مغزی داده شده و به عنوان ندیمه به فرماندهان پلیس مخفی سپرده شدند. این ندیمه‌ها در انزوا و بردگی زندگی می‌کردند، از نام واقعی خود محروم می‌شدند و با نام مستعار مردان کنترل‌گرشان برچسب‌گذاری می‌شدند. هدف از این روابط چندهمسری، حفظ نژاد سفید بود.
آفرد، همسر دوم لوک و مادر یک دختر پنج ساله، تلاش کرد به کانادا فرار کند. او دستگیر و از خانواده‌اش جدا شد. همچنین مادرش که فمینیست بود، ناپدید گردید. آفرد که عملاً تنها و بی‌دوست شده بود، به عنوان یک موجود بارور بالقوه انتخاب شد و در مرکز بازآموزی راحیل و لیا آموزش دید. ندیمه‌های در حال آموزش، در خوابگاه‌های کوچک اشتراکی می‌ماندند. آفرد با ملاقات دوباره با دوست سرکش خود، مویرا، روحیۀ خود را باز یافت. در حالی که وانمود می‌کرد از دستورات بالادستان مسلح و سادیستی، به ویژه عمه لیدیا و عمه الیزابت پیروی می‌کند.
پس از خاموشی چراغ‌ها، مویرا، آفرد و سایر ندیمه‌ها در سکوت به یکدیگر کمک می‌کردند، راه‌های زنده ماندن و اطلاعات حیاتی را رد و بدل می‌کردند. 
مانند توطئه‌گران، آن‌ها عمه‌های نگهبان را زیر نظر می‌گرفتند و از فرصت‌های کوتاه آزادی برای رفتارهای عادی استفاده می‌کردند؛ مثل غر زدن، دزدیدن غذا از غذاخوری و ... . 
چون مویرا وانمود کرد به آپاندیس مبتلا شده، او را با کابل‌های فولادی کتک زدند. اما دست آخر، او بر عمه الیزابت غلبه کرد، لباس او را دزدید و با لباس او فرار کرد.
آفرد مرکز را ترک کرد و به گروه روباتیک ندیمه‌های گیلیاد پیوست. پس از یک تلاش ناموفق برای باردار شدن، او به مالکیت مقام دوم، فرمانده فرد، رسید که ندیمۀ قبلی او خود را از لوستر حلق‌آویز کرده بود. روزانه، آفرد برای خرید غذای تازه به بازارهای محلی می‌رفت، سپس به حبس در یک اتاق خلوت بازمی‌گشت که در آن تنها با جلسات دعای عمومی، زایمان، معاینات پزشکی ماهانه و اعدام‌ها وقت می‌گذراند. یک بار در ماه با فرمانده فرد در یک مراسم شبه‌مذهبی نزدیکی می‌کرد که در حضور همسر پیر او، سرنا جوی، انجام می‌شد. سرنا، زنی بدجنس بود که در ابتدا آفرد را تحقیر می‌کرد، سپس آن‌قدر از ناباروری مشترکشان ناامید ‌شد که برای آفرد ترتیبی داد تا یک رابطۀ مخفی با نیک، رانندۀ خانواده، داشته باشد.
بدون اطلاع سرنا، فرمانده، آفرد را شب‌ها به اتاق کار خود دعوت می‌کرد تا با هم باشند و به او هدیه بدهد. یک شب فرمانده به او لباس‌های گران‌قیمت هدیه داد. آفرد لباس قرمز معمول خود را کنار گذاشت و با این لباس‌ها همراه فرمانده به کلوپ شبانه جِزِبل رفت. جایی که برای روسپی‌ها و مقامات گیلیاد بود. آفرد در آنجا مویرا را دید. مویرا دربارۀ تلاش ناموفقش برای فرار از گیلیاد و دیدن مادر آفرد در یک فیلم مستند صحبت کرد. مادرش در آن فیلم به زنی غیرانسانی در یک مستعمرۀ رادیواکتیو تبدیل شده بود.
در یک روز تابستان، سرنا با آفرد روبرو شد و او را به خیانت متهم کرد. آفرد به گزینه‌های پیش‌رویش فکر کرد: فرار، خودکشی، عقب‌نشینی به اتاق نیک، درخواست کمک از فرمانده. در همین لحظه یک ون پلیس سیاه وارد شد. نیک وارد اتاق او شد و او را به سرعت به دست دو مامور ‌سپرد و نشان داد آن‌ها ماموران مخفی گروه آزادی‌بخش زیرزمینی «می دی» هستند. برخلاف اعتراضات فرمانده، دو مامور، آفرد را به دلیل نقض اسرار دولتی متهم و او را به ون منتقل کردند. روایت او با عزیمت مبهم او از اسارت فرمانده به پایان ‌رسید.
در تاریخ ۲۵ ژوئن سال ۲۱۹۵، بیش از دویست سال پس از تشکیل دیکتاتوری مذهبی گیلیاد، گروهی از دانشگاهیان به سخنرانی اصلی پروفسور جیمز دارسی پییکسوتو، یک آرشیویست، گوش می‌دادند. او شواهدی از تجربیات زنی به نام آفرد را ارائه داد که در سی نوار کاست روایت شده بود. پروفسور پییکسوتو حدس زد که آفرد از طریق راه زیرزمینی زنان از گیلیاد فرار کرده و به یک ایستگاه کوئیکر در بنگور مین رفته است. او داستان خود را روی نوارهای تجاری از پیش ضبط شده مخفی کرده و سپس به کانادا یا انگلستان رفته است. پروفسور تصور می‌کرد که آفرد بقیه عمر خود را در انزوا گذرانده تا از آسیب رسیدن به خانواده‌اش جلوگیری کند.
Separator

درباره نویسنده

مارگارت  اتوود
مارگارت اتوود
دیگر کتاب‌های نویسنده
مارگارت اتوود، نویسنده و فعال اجتماعی سرشناس کانادایی، در 18 نوامبر ۱۹۳۹ در اتاوا متولد شد. او با آثاری همچون "سرگذشت ندیمه" و "آدمکش کور" شهرتی جهانی یافته است. این نویسندۀ 84 سالۀ پرکار، نه تنها موفق به دریافت جایزۀ بوکر برای رمان "آدمکش کور" شده، بلکه جوایز بین‌المللی دیگری نیز به همراه درجات افتخاری از دانشگاه‌های معتبر جهان را در کارنامه خود ثبت کرده است.
اتوود که علاوه بر داستان‌نویسی، در عرصۀ شعر و نقد ادبی نیز فعالیت دارد، با تاسیس بنیاد نویسندگان کانادا، به حمایت از جامعۀ ادبی کشورش پرداخته است. 
مارگارت اتوود از کودکی به ادبیات علاقه‌مند بود و از شش سالگی شروع به نوشتن شعر و نمایش‌نامه کرد. او تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتۀ ادبیات و فلسفه در دانشگاه تورنتو گذراند و در دوران دانشجویی نیز به فعالیت ادبی مشغول بود. استادانی چون جی مکفرسون و نورثروپ فرای بر او تأثیرگذار بودند.
Separator

سوالات متداول

جایزۀ پرومتئوس و جایزۀ آرتور سی کلارک. همچنین نامزد دریافت جایزۀ بوکر و نامزد دریافت جایزۀ نبولا بوده است.
• ترجمۀ سهیل سمی، نشر ققنوس
• ترجمۀ حبیب گوهری راد، نشر جمهوری
• ترجمۀ منیره ژیان، نشر آذرمیدخت
Separator

کتاب‌های مشابه

Separator

نظر کاربران

نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید.