جغد سیاه
معرفی خواندنی‌ترین کتاب‌ها
دسته بندی: طنز

ناشناس

فئودور داستایفسکی
6 دقیقه
ناشناس
203
0
شکنجه‌گری با دوچهره
درباره‌ی رمان «ناشناس»

معرفی کتاب

داستان بلند «ناشناس» یا همان «دهکده‌ی استپانچیکووو» در کنار رمان‌های «خاطرات خانه‌ی مردگان» و «رؤیای عموجان» جزء رمان‌های دوره‌ی سیبریایی داستایفسکی است. در زمانی‌که او به‌عنوان زندانی سیاسی به سیبری تبعید شده بود. این رمان از ناشناخته‌ترین رمان‌های داستایفسکی است و البته عده‌ای آن را رمانی ناموفق و عده‌ای دیگر آن را یکی از پایه‌هایی می‌دانند که داستایفسکی بنای رمان‌های سترگ بعدی‌اش را بر آن گذاشت. منتقدان این دسته از آثار داستایفسکی را در زمره‌ی ساده‌ترین و بی‌معضل‌ترین نوشته‌های او دانسته‌اند. گرچه عده‌ای معتقدند از همان زمان داستایفسکی درگیر مسئله‌ی خیر و شر شده بود، همان مسئله‌ای که بعدها الهام‌بخش سلسله‌رمان‌های بزرگ او که سرآغازشان کتاب جنایت و مکافات است، اما در این آثار از جمله «ناشناس» ما اثری از چنین درگیری فکری نمی‌یابیم. داستایفسکی در این رمان کوتاه شوخی و تراژدی را درهم‌می‌آمیزد و در بطن داستان عجیب و غریبش نظام فئودالیسم عصر نیکلای اول را نقد می‌کند.

زمان نوشته شدن کتاب ناشناس

«ناشناس» چطور نوشته شد؟ 

«ناشناس» را داستایفسکی بیشتر به‌علت کسب پول نوشت. در دوره‌ای که او تازه با ماریا دیمیتریونا، همسر اولش، ازدواج کرده بود و در شرایط مالی مناسبی به‌سر نمی‌برد. پس دست به کار نوشتن دو رمان کوتاه شد، یکی «رؤیای عموجان» و دیگری همین رمان «ناشناس».

انتشار «ناشناس»

مطبوعات نسبت به نویسنده‌ی تبعیدی و بازگشت او به قلمروی ادبیات حسن ظن داشتند اما دو مجله‌ای که داستایفسکی رمان «ناشناس» را برای آن‌ها فرستاد، پس دادند و از چاپ آن امتناع کردند و تنها مجله‌ی سوم، «یادداشت‌های میهنی»، که از محبوبیت کمتری برخوردار بود با اما و اگرهای فراوان داستان را برای چاپ پذیرفت. امید داستایفسکی به اینکه این اثر شهرت ادبی پیش از زندانش را احیا کند در عمل پوچ از آب درآمد زیرا هیچ اعتنایی به این اثر نشد.

ژانر ادبی «ناشناس»

بسیاری از منتقدان از نقش ازدواج با ماریا دیمیتریونا در مضمون رمان نوشته‌اند. اینکه چطور حال‌وهوای عجیب و دور از جهان داستایفسکی در این رمان راه یافته. بعضی از منتقدان هم این داستان را در ادامه‌ی تأثیرپذیری داستایفسکی از گوگول می‌دانند و «ناشناس» را همچون کارهای نخست داستایفسکی آکنده از تعبیرات و شیوه‌های گوگولی خوانده‌اند و حتا منتقدی آن را برگرفته از رمان «نفوس مرده» گوگول دانسته. اما بوده‌اند مفسرانی که از رد پای چارلز دیکنز  در داستان «ناشناس» نوشته‌اند. در سال‌های تبعید داستایفسکی به سیبری دست‌کم دو اثر دیکنز یعنی «دیوید کاپرفیلد» و «نامه‌های پیکویک» به روسی ترجمه شده بود و بر اساس گزارش‌ها داستایفسکی آن‌ها را در اسارت خوانده بود. از این‌رو برای بسیاری جای تردید نیست که مثلاً شخصیت فاما فامیچ ریشه در داستان‌های دیکنز دارد. شخصیت داستانی بی‌پیچ‌وخم و ملودراماتیک، کاریکاتور بودن شخصیت‌ها، تأدیب جسمانی شخصیت نابکار و برگشت ناگهانی قصه و پایان خوش نامحتمل همه و همه بر صحت این تفاسیر خبر می‌دهد.

خلاصه کتاب ناشناس

شخصیت‌پردازی «ناشناس»

داستایفسکی امید زیادی به دو شخصیت اصلی آن سرهنگ روستانیف و فاما فامیچ بسته بود و آن‌ها را فوق‌العاده تیپیک و دارای الگوسازی بی‌نقص توصیف می‌کرد. روستانیف ملاک ساده‌دل و رئوف و میانه‌حال است که گرچه زمیندار است اما روستائیان او را به چشم یک ارباب خوب می‌نگرند. برابر او فاما فامیچ قرار می‌گیرد که خرده‌بورژواست. همان طبقه‌ای که داستایفسکی از آن نفرت داشت. کسی است که از لحاظ اخلاقی منحط است و میلی شدید به ستمگری نسبت به فرودستان دارد. داستایفسکی تمام توجهش را معطوف تصویرپردازی روان‌شناختی فاما فامیچ، این موجود پیچیده و دو چهره می‌کند و قدرت شخصیت‌پردازی مانع از آن می‌شود که این رمان کم‌مایه شود. مخلوقات دوچهره، از جمله دستاوردهای داستایفسکی در امر نویسندگی است. جنبه‌ی غالب دوچهرگی فاما فامیچ، میل به آزار دیدن و آزار دادن، را داستایفسکی در شخصیت‌های رمان‌های بعدی‌اش با انسجام و قوت بیشتری پروراند.

بخشی از کتاب ناشناس

نخستین ترجمه‌ی فارسی «ناشناس»

این رمان نخستین‌بار با عنوان «دوست خانواده» (عنوانی که در زبان انگلیسی مشهور است) در سال ۱۳۴۹ توسط مهرداد مهرین ترجمه شد. 

Separator

یک جرعه از کتاب

روح فرومایه به محض اینکه از زیر یوغ ستم رها شود ، خود ستم می‌کند.
ننگ بر کسی باد که از من موجودی ساخت بیزار از نوع بشر.
نمی‌خواهم، پاپاجان نمی‌خواهم ساکت شوم! دیگر هم ساکت نمی‌مانم! خیلی وقته داریم این فاما فامیچ شما، این مردک کثافت رذل را تحمل می‌کنیم! بالاخره هم این فاما فامیچ همه‌مان را نابود می‌کند؛ چون همه مدام تو گوشش می‌خوانند که عاقل و جوانمرد و شریف و عالم و دانشمنده، و اصلاً معجونی از صفات پسندیده است. فاما فامیچ هم که مثل احمق‌ها همه‌ی این‌ها را باور کرده! آن‌قدری که صبح تا شب با عزت و احترام غذاهای خوشمزه می‌برند و جلوش می‌گذارند، اگر تعارف هر کس دیگری می‌کردند، از خجالت آب شده بود، ولی فاما فامیچ هر چی تعارفش می‌کنند، می‌خورد، و بازهم سفارش می‌دهد. حالا خودتان می‌بینید که یک روز همه‌مان را درسته قورت می‌دهد. همه‌ی این‌ها هم تقصیر پاپاجانه! فاما فامیچ رذل، کثافت رذل، جلو همه‌تان دارم می‌گویم و از کسی هم نمی‌ترسم! یک احمق واقعیه؛ یک شلخته‌ی بدعنق نانجیب؛ یک مستبد سنگدل خبرچین و دروغگو... وای که اگر دست من بود، همین الآن گوشش را می‌گرفتم و از خانه می‌انداختمش بیرون، ولی پاپاجان هی ازش تعریف و تمجید می‌کند؛ پاپاجان دیوانه‌ی اونه!
اگر احمق باشی راحت‌تر زندگی می‌کنی اگر این را در همان جوانی می‌دانستم اصلاً اسمم را در فهرست احمق‌ها ثبت می‌کردم شاید حالا عاقل شده بود.
هفته‌ی پیش فاما فامیچ دادوهوار راه انداخته بود که نمی‌خواهد در این خانه بماند و دوید طرف جالیز و از کومه یک بیل برداشت و شروع کرد به کندن زمین. ما همه تعجب کردیم؛ گفتیم نکند دیوانه شده؟ می‌گفت، برای اینکه بعداً سرزنشم نکنند نان مفت خورده‌ام، زمین بیل می‌زنم و نانی را که خورده‌ام درمی‌آورم و بعدش از این خانه می‌روم. ببینید کارم را به کجا کشانده‌اید! همه فوراً زدند زیر گریه و روی زانو افتادند و می‌خواستند بیل را از دستش بگیرند؛ ولی فاما همین‌طور به کندن زمین ادامه داد؛ و با این کارش فقط همه‌ی شلغم‌ها را کند.
کجاست؟ معصومیت من کجاست؟ روزهای طلایی من کو؟ ای روزگار کودکی من، توکجایی، آن وقتی که من معصوم بی‌گناه دنبال پروانه‌های بهاری توی دشت می‌دویدم؟
واقعاً می‌خواهم ببینم اگر مادرتان، یا چه‌طور بگویم آخر، همان مقصر اصلی به دنیا آمدن شما، واقعاً عصا دستش بگیرد و با دستی که از شدت گرسنگی می‌لرزد، بر آن تکیه بزند و صدقه طلب کند، چه حالی پیدا می‌کنید؟ واقعاً اگر این‌طور شود، شرم نمی‌کنید؟ اول به‌خاطر جایگاه همسر یک ژنرال بودن و دوم به‌خاطر آن قلب پاک‌شان... چه حالی پیدا می‌کنید وقتی او به یک‌باره ــ یقیناً که این‌طور نخواهد شد ولی خوب، از سر اتفاق که ممکنه ــ پای پنجره‌ی خود شما بایستد و دست نیاز دراز کند، در حالی که شما پسر تنی‌اش تو همان موقع در تشک پرتان فرورفته‌اید و... خلاصه توی نازونعمت! جداً که چه وحشتناکه، وحشتناک! ولی وحشتناک‌تر از همه اینه که، سرهنگ، اجازه بدهید این را صادقانه بگویم، وحشتناک‌تر از همه اینه که شما الآن روبه‌روی من درست مثل یک ستون بی‌احساس ایستاده‌اید و دهان‌تان بازه و فقط مدام پلک می‌زنید. حتی باید بگویم که این یک جورهایی خلاف ادبه؛ چون در شرایطی مثل این باید موی سرتان را می‌کندید و جوی اشک جاری می‌کردید... چی می‌گویم، جوی کدامه! در چنین شرایطی به خدا که باید رودخانه، دریاچه، دریا و اقیانوس اشک راه می‌انداختید!
Separator

خلاصه کتاب

«ناشناس» تلاش بلندپروازانه‌ی نویسنده است. قصه‌ی کلاهبردار مذهبی‌نمایی به نام فاما فامیچ آپیسکین است که خود را در خانه‌ی سرهنگ بازنشسته‌ای به نام روستانیف که زنش مرده است و مادری عصبی دارد جا می‌کند. مادر روستانیف که بیوه‌ی یک ژنرال است آمده تا در ملک پسرش ساکن شود، و همراه او فاما فامیچ نیز می‌آید که از دوستان شوهر مرحوم اوست. این شوهر، فاما فامیچ را همواره خوار و خفیف می‌کرد و به‌صورت دلقک خانوادگی درآورده بود. حال که ورق برگشته است و این مرد خودخواه و جلوه‌فروش و توطئه‌پرداز که زمانی قصد داشته است نویسنده شود تسلط فوق‌العاده بر کل اعضای خانواده خصوصاً ارباب محجوب و کمرو، روستانیف، پیدا می‌کند. بلندپروازی‌های فاما فامیچ آشکارا برای جبران خفتی است که قبلاً متحمل شده است. با میله‌ای آهنی بر کل خانه حاکم می‌شود و از شکنجه دادن و تحقیر کردن سرهنگ ضعیف‌النفس اما دوست‌داشتنی لذت شریرانه‌ای می‌برد. داستان با همین روال لطیفه‌مآب دنبال می‌شود تا آنکه یک روز در میان شگفتی همگان و بیش از همه شگفتی خواننده سرهنگ با توسل به زور و خشونت جسمانی از شکنجه‌گرش رها می‌شود. فاما فامیچ بی‌آنکه مرعوب شده باشد، سراسیمه و دگرگون‌شده بازمی‌گردد، دست سرهنگ را در دست بانوی جوانی می‌گذارد که خود قبلاً تحت مراقبت خود داشت و همچنان به‌طوری‌که از پایان شتابزده‌ی داستان و نه‌چندان به روشنی، برمی‌آید با همان قدرت نفوذش را بر خانه و خانواده اعمال می‌کند اما این‌بار نه در راه شر بلکه در راه خیر. 
Separator

درباره نویسنده

فئودور داستایفسکی
فئودور داستایفسکی
دیگر کتاب‌های نویسنده
فئودور داستایفسکی در روسیه در سال ۱۸۲۱ به دنیا آمد. در بیست سالگی نویسندگی را آغاز کرد و نخستین رمانش «بیچارگان» برای نخستین‌بار در سال ١۸۴۶ هنگامی‌که داستایفسکی تنها ۲۵ ساله بود، چاپ شد. او در ادبیات روسیه یکی از تاثیرگذارترین و بزرگ‌ترین نویسنده‌ها است. می‌توان از آثار داستایفسکی به «همزاد»، «بیچارگان»، «آزردگان»، «قماباز»، «شب‌های روشن»، «جنایت و مکافات»، «برادران کارامازوف» و  اشاره کرد. فئودور داستایفسکی در سال ۱۸۸۱ از دنیا رفت. یازده رمان بلند، سه رمان و هفده داستان کوتاه و یادداشت‌ها و سفرنامه‌ها کارنامه‌ی نویسندگی اوست. بسیاری از منتقدان ادبی از او به عنوان یکی از بزرگترین و برجسته‌ترین روانشناسان در ادبیات جهان یاد می‌کنند و آثارش را از مهم‌ترین متون اگزیستانسیالیستی می‌دانند. رمان «یادداشت‌های زیر‌زمینی» او از اولین آثار ادبی اگزیستانسیالیستی به حساب می‌آید.
Separator

سوالات متداول

به علاقه‌مندان به داستایفسکی. با خواندن «ناشناس» می‌توان به ریشه‌های شخصیت‌هایی که در رمان‌های بزرگ او خوانده‌ایم پی ببریم و نیز به آن‌هایی که در ابتدای راه داستان‌نویسی هستند و می‌توانند درس‌های بسیاری درباره‌ی شخصیت‌پردازی و نحوه‌ی روایت از آن بیاموزند.
«ناشناس» در زمانی نوشته شد که داستایفسکی در تبعید و در سیبری به‌سر می‌برد. برای درک علائق و احوالات روحی این نویسنده در کنار «ناشناس»، خواندن رمان‌های «خاطرات خانه‌ی اموات» و «رؤیای عموجان» پیشنهاد می‌شود.
Separator
Separator

نظر کاربران

نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید.