دربارهی رمان «ناشناس»
معرفی کتاب
داستان بلند «ناشناس» یا همان «دهکدهی استپانچیکووو» در کنار رمانهای «خاطرات خانهی مردگان» و «رؤیای عموجان» جزء رمانهای دورهی سیبریایی داستایفسکی است. در زمانیکه او بهعنوان زندانی سیاسی به سیبری تبعید شده بود. این رمان از ناشناختهترین رمانهای داستایفسکی است و البته عدهای آن را رمانی ناموفق و عدهای دیگر آن را یکی از پایههایی میدانند که داستایفسکی بنای رمانهای سترگ بعدیاش را بر آن گذاشت. منتقدان این دسته از آثار داستایفسکی را در زمرهی سادهترین و بیمعضلترین نوشتههای او دانستهاند. گرچه عدهای معتقدند از همان زمان داستایفسکی درگیر مسئلهی خیر و شر شده بود، همان مسئلهای که بعدها الهامبخش سلسلهرمانهای بزرگ او که سرآغازشان کتاب جنایت و مکافات است، اما در این آثار از جمله «ناشناس» ما اثری از چنین درگیری فکری نمییابیم. داستایفسکی در این رمان کوتاه شوخی و تراژدی را درهممیآمیزد و در بطن داستان عجیب و غریبش نظام فئودالیسم عصر نیکلای اول را نقد میکند.
«ناشناس» چطور نوشته شد؟
«ناشناس» را داستایفسکی بیشتر بهعلت کسب پول نوشت. در دورهای که او تازه با ماریا دیمیتریونا، همسر اولش، ازدواج کرده بود و در شرایط مالی مناسبی بهسر نمیبرد. پس دست به کار نوشتن دو رمان کوتاه شد، یکی «رؤیای عموجان» و دیگری همین رمان «ناشناس».
انتشار «ناشناس»
مطبوعات نسبت به نویسندهی تبعیدی و بازگشت او به قلمروی ادبیات حسن ظن داشتند اما دو مجلهای که داستایفسکی رمان «ناشناس» را برای آنها فرستاد، پس دادند و از چاپ آن امتناع کردند و تنها مجلهی سوم، «یادداشتهای میهنی»، که از محبوبیت کمتری برخوردار بود با اما و اگرهای فراوان داستان را برای چاپ پذیرفت. امید داستایفسکی به اینکه این اثر شهرت ادبی پیش از زندانش را احیا کند در عمل پوچ از آب درآمد زیرا هیچ اعتنایی به این اثر نشد.
ژانر ادبی «ناشناس»
بسیاری از منتقدان از نقش ازدواج با ماریا دیمیتریونا در مضمون رمان نوشتهاند. اینکه چطور حالوهوای عجیب و دور از جهان داستایفسکی در این رمان راه یافته. بعضی از منتقدان هم این داستان را در ادامهی تأثیرپذیری داستایفسکی از گوگول میدانند و «ناشناس» را همچون کارهای نخست داستایفسکی آکنده از تعبیرات و شیوههای گوگولی خواندهاند و حتا منتقدی آن را برگرفته از رمان «نفوس مرده» گوگول دانسته. اما بودهاند مفسرانی که از رد پای چارلز دیکنز در داستان «ناشناس» نوشتهاند. در سالهای تبعید داستایفسکی به سیبری دستکم دو اثر دیکنز یعنی «دیوید کاپرفیلد» و «نامههای پیکویک» به روسی ترجمه شده بود و بر اساس گزارشها داستایفسکی آنها را در اسارت خوانده بود. از اینرو برای بسیاری جای تردید نیست که مثلاً شخصیت فاما فامیچ ریشه در داستانهای دیکنز دارد. شخصیت داستانی بیپیچوخم و ملودراماتیک، کاریکاتور بودن شخصیتها، تأدیب جسمانی شخصیت نابکار و برگشت ناگهانی قصه و پایان خوش نامحتمل همه و همه بر صحت این تفاسیر خبر میدهد.
شخصیتپردازی «ناشناس»
داستایفسکی امید زیادی به دو شخصیت اصلی آن سرهنگ روستانیف و فاما فامیچ بسته بود و آنها را فوقالعاده تیپیک و دارای الگوسازی بینقص توصیف میکرد. روستانیف ملاک سادهدل و رئوف و میانهحال است که گرچه زمیندار است اما روستائیان او را به چشم یک ارباب خوب مینگرند. برابر او فاما فامیچ قرار میگیرد که خردهبورژواست. همان طبقهای که داستایفسکی از آن نفرت داشت. کسی است که از لحاظ اخلاقی منحط است و میلی شدید به ستمگری نسبت به فرودستان دارد. داستایفسکی تمام توجهش را معطوف تصویرپردازی روانشناختی فاما فامیچ، این موجود پیچیده و دو چهره میکند و قدرت شخصیتپردازی مانع از آن میشود که این رمان کممایه شود. مخلوقات دوچهره، از جمله دستاوردهای داستایفسکی در امر نویسندگی است. جنبهی غالب دوچهرگی فاما فامیچ، میل به آزار دیدن و آزار دادن، را داستایفسکی در شخصیتهای رمانهای بعدیاش با انسجام و قوت بیشتری پروراند.
نخستین ترجمهی فارسی «ناشناس»
این رمان نخستینبار با عنوان «دوست خانواده» (عنوانی که در زبان انگلیسی مشهور است) در سال ۱۳۴۹ توسط مهرداد مهرین ترجمه شد.